September 30, 2008

اظهار تاسف یک نهاد حقوق بشری از ازادی یک زندانی؟!

اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ کش که خود به بخشی از جنایاتش اعتراف کرده بود آزاد شد

11 مهر 1387



بنابه گزارشات رسیده از بند 2 زندان گوهردشت کرج، اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ کش یکی از جلادن و جنایتکارانی که در قتل، شکنجه، تجاوز،باجگیری وصدها جنایت دیگر که خود با آنها اعتراف کرده بود. روز دوشنبه 8 مهر ماه با دادن مرخصی منجر به آزادی از زندان گوهردشت کرج آزاد گردید.
اسماعیل افتخاری معروف به اسمال تیغ کش قبل از انقلاب یکی از باج گیرهای منطقه جمشید تهران بود. او پس از انقلاب مسئول گروه ضربت کمیتۀ انقلاب اسلامی سپاه پاسداران منطقه 12 تهران شد.او در این گروه افراد همالگی خود را جمع نموده بود و به باج گیری ،تجاوز،مصادره زمینهای مردم و به نام خود کردن آنها ،کلاهبرداری و موارد متعدد دیگر دست می زد.
اسمال تیغ کش همچنین به هوادران گروهای مخالف در بدو انقلاب حمله ور می شد و آنها را مورد ضرب و شتم ،دستگیری و تحت شکنجه قرار می داد او پس از سرکوب مردم ایران، پس از 30 خرداد 1360 در شناسائی،دستگیری،انتقال به خانه های امن و شکنجه وحشیانه آنها که گفته می شود در مواردی منجر به مرک شده است نقش داشت.
جنایتهای این فرد آنقدر گسترده بود که رژیم علیرغم اینکه اعمال غیر انسانی مختلفی علیه هواداران گروههای مخالف سیاسی انجام داده بود و باعث خشنودی آنها شده بود ناچار به دستگیری وی شد و وقتی که در دادگاه مورد محاکمه قرار گرفت به بخشی از جنایتهای هولناک خود اعتراف نمود.
این جنایتکار به زندان اوین منتقل گردید ووزارت اطلاعات برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی او را روانۀ بندی که زندانیان سیاسی در آن محبوس بودند کرد.اسمال تیغ کش علیه زندانیان اقدام به خبر چینی می کرد.و در حملات خونین که علیه زندانیان توسط وزارت اطلاعات برنامه ریزی می شد همراه با زندانبانان آنها را به اجرا در می آورد. ازجمله کسانی که در اثر حملات این فرد که با میله آهنی صورت گرفته بود و باعث مصدوم شدن آنها شده بود آقایان هاشم شاهی نیا و سعید شاه غله بود
او اخیرا به زندان گوهردشت منتقل گردید و در اذیت وآزار و فشار علیه زندانیان سیاسی نقش داشت و بارها با زندانیان سیاسی و از جمله بهروز جاوید طهرانی درگیر شده بود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،آزادی این مجرم خطرناک که مرتکب جنایتهای فراوانی شده است را محکوم می کند.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
11 مهر 1387 برابر با 02 اکتبر 2008





http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan

سعید درخشندی منتقل شد.-انجمن زندانیان سیاسی

سعید درخشندی زندانی سیاسی که به 3 سال حبس محکوم گردیده و بیش از 2 سال ان را تحمل کرده است امروز از بند سیاسی زندان اوین یعنی بند 350 به بند 8 منتقل شد. دلیل انتقال ایشان ذکر نگردیده است ولی گفته می شود رییس اندرزگاه ،اقای بزرگ نیا پیش از این او را تهدید کرده بود. شا یان ذکر است این زندانی سیاسی اثبات کرده است که در راه خود ثابت قدم است. محمد حسین فلاحیه زندانی سیاسی دیگری است که بزرگ نیا برای او پرونده سازی کرده و امکان انتقال او نیز وجود دارد.

وضعیت جسمی مهرداد لهراسبی

مهرداد لهراسبی از زندانیان کوی دانشگاه که بیش از 9 سال از دوران جوانی خود را در در زندان های مخوف جمهوری اسلامی از جمله 209،اوین و رجایی شهر گذراند در حالی از زندان ازاد شد که به انواع بیماری ها مبتلا گردیده است. شاید رژیم دوست داشت این مبارز سازش ناپذیر و این عضو جبهه ی مبارزان یعنی جبهه ی دموکراتیک ایران همچون شادروان اکبر محمدی مبارز نستوه دانشجویی و ضو جبهه ی متحد دانشجویی در زندان جان بدهد تا سرمشقی باشد برای کسانی دیگر که از مبارزه ی مسالمت امیز بهراسند. اما خوشبختانه رژیم در مورد مهرداد نا کام ماند و با تلاش سایر مبارزین ،وضعیت پزشکی مهرداد مورد رسیدگی قرار گرفت و اینک تحت مداوا قرار دارد. شایان ذکر است که مهرداد تحت هیچ شرایطی از مواضع ازادی خواهانه ی خود عقب ننشسته و همچون اکبر محمدی سازش نا پذیر است. .

اقای احمدی نژاد دروغ چرا؟نامه ی محمدی از زندان اوین-انجمن زندانیان سیاسی

امسال هم مردم کشورهای جهان نمایندگانی درمجمع سازمان ملل داشتند، در این میان نیز آقای احمدی نژاد به عنوان ریاست جمهوری ایران در این گردهمایی حضور داشت، اما همین جا سؤال این است که آیا اساسا نظامی با ساختار جمهوری اسلامی در کشور وجود دارد تا محمود احمدی نژاد دررأس آن باشد؟

در حال حاضر حکومتی در ایرات قدرت را در دست دارد که نامش جمهوری اسلامی است، اما به راستی کدام یک از این دو واژه، جمهوری یا اسلامی، در عمل در سطح سیاسی، اجتماعی؛ اقتصادی، اعمال قدرت می کنند؟

و یا آیا این دو در تلفیقی با یکدیگر عمل نمی کنند؟ و آیا اساسا این دو سنخیتی با یکدیگر دارند؟ جواب هر یک از این سوال ها مستلزم بررسی ریشه ای، تاریخی و محتوایی این دو حیطه و دو مکتب است، که یکی بنای انسانی- سیاسی و دیگری بنایی الهی- مذهبی دارد.

اما میشود با نگاهی اجمالی به سه دهه عملکرد حکومت حاکم بر ایران که توسط حزب جمهوری اسلامی پایه گذاری و تشکیل شده است، دریافت که چه نوع ساختاری در ایران قدرت را در دست دارد.

محمود احمدی نژاد، باید این موضوع را بداند، اگر چه ایشان به دلیل قبضه بودن قدرت ( منابع اقتصادی ملی و نیروهای مسلح) توسط حزب جمهوری اسلامی، به عنوان نماینده قدرت اسلامی حاکم بر ایران در سازمان ملل شناخته می شود، اما به عنوان نماینده ملت ایران که به شیوه های شناخته شده ی انتخاب در نظام های جمهوری اسلامی و دموکراتیک برگزیده شده باشد، خیر..

اما سخنرانی ایشان، در مجمع سازمان ملل آنقدر که به موعضه ی یک واعض مذهبی شباهت داشت کمتر شباهت را هم به سخنرانی یک فرد سیاسی داشت.
جهان، انسان؛ عبودیت و آزادی و عدالت موضوعات سخنرانی او را تشکیل می داد و این موضوعات را با مفهوم الهی واز دیدگاه اعتقادات مذهبی خود مطرح نمود و چنان که از سخنرانی ایراد شده استنباط می شود، ایشان معتقدند تا انسان به اصول الهی و مذهبی ایمان و باور نداشته باشد نمی تواند جهان را بشناسد، انسان باشد و به آزادی احترام بگذارد و عادل باشد.
اما آیا میتوان حکومتی را نام برد که بر پایه اصول مذهبی و نه با در نظر گرفتن اصل سکولاریسم توانسته باشد این موضوعات را در جنبه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در اکثریت جامعه حاکم نمایندگی کند.
شاید طالبان!

محمود احمدی نژاد، آزادی را تنها در بندگی خدا خلاصه میکند که اگر منظور ایشان از بندگی خدا ، بندگی کسانی است که خود را نماینده خدا میدانند و مینامند، این خود عین ستمگری، ظلم واستبداد مذهبی است، نه آزادی..

اگر ایشان معتقدان به مکتب الهی را نماینده قدرت و خواست الهی میدانند و انسان ها را موظف به پیروی از این قدرت و نمایندگان، این خود عین پایمال نمودن هرگونه آزادی و حقوق بشر است، آنچنان که تاریخ حاکمیت مذاهب بر جوامع، این واقعیت را اثبات میکند.

و اگر منظور ایشان از آزادی، یعنی همین وضع حاکم در ایران است، پس خوشا به حال کشورهای متمدن جهان که اسیرند و نصیبی از آزادی مردم ما ندارند. آزادی آن مفهومی است که در بیانیه جهانی حقوق بشر آمده و عمل به آن از جانب دولت ها، آزادی انسان را تضمین میکند.
اما در مورد بحث عدالت ، من هم بر این باورم که عدالت، دادن فرصت شکوفایی به همه استعدادهای انسان است و بدون آن محال است که جامعه بشری طعم امنیت، آرامش و زیبایی و لذت حقیقی و سعادت را بچشد و حیات اجتماعی دوام و قوام و رشد یابد. اما آیا این موارد در ایران اسلامی محقق است؟
که ایشان از آن با چنان افتخاری برای دیگر ملت های جهان سخن می گوید؟ آیا تعیین نوع گفتار، دیدار، شنیدار، نوشتار، پوشش و حتی نوع خوراک برای ملت با دیدگاه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اعتقادی، فرهنگی و تقویتی گوناگون و نیازهای مختلف، آن هم فقط به استناد اعتقادات مذهبی و رفراندومی با آن وضع و شرایط در 30 سال پیش عدالت است؟ بله، من باور دارم تا زمانی که دروغ، فریب، خودخواهی و برتری جویی به جهت تداوم قدرت، آن هم از نوع مذهبی اش مباح باشد هیچ عدالتی وجود ندارد.
آیا در بند کردن کسانی که به باورها و اعتقادات شما معتقد نیستند و با ساختار و شیوه ی عملکرد نظام اسلامی حاکم بر ایران، مخالف هستند و مخالفت خود را تنها به زبان آورده و یا نوشته اند، عدالت است؟
مواد 500 و 513 قانون مجازات اسلامی که به استناد آن ها مجازات های زندان صادر می گردد، تأییدی بر این موضوع است.در مقابل اصول 23 و 24 قانون اساسی عملا تنها برای نمایش هستند. بله من هم باور دارم که متجاوز و ظالم به واسطه ی قدرت مالی و سیاسی و تبلیغاتی اشت، خود را صاحب حق می شناسد و نه تنها از مجازات دور است بلکه مدعی و طلبکار نیز هست. اما این وضع را در کجا بهتر میتوان دید؟ اما در حقیقت باید ببینیم عدالت را چه کسی و از چه منظری و در چه شرایطی معنا میکند. آنهایی که دو هواپیمای بوئینگ 767 را در 11 سپتامبر 2001 به برج های تجارت جهانی کوبیدند، هم معتقد به عدالت بودند و برای تحقق عدالت و آزادی بشر آن چنان جنایتی را رقم زدند.
اما آنها عدالت را از دیدگاه اعتقادیشان معنا کرده بودند، نه اصول بشری.
آری من هم باور دارم پایه های ظالمانه ی موجود، در حال فروریختن است و تحولات بزرگ به نفع انسان و حقوق حقیقی و واقعی بشر در راه است، اما در کجا و به چه صورت؟ این مهم است! و در مورد معیارهای ثروت، و قوای نظامی آیا همین عوامل نیستند که ادامه ی حاکمیت جمهوری اسلامی را میسر کردند؟
آیا وزارت اطلاعات با بودجه نامعلومش و امکانات وسیعش نمادی از این سه عامل نیست؟

اما در مورد حاکمیت مردم ایران

محمود احمدی نژاد که در کنفرانس مطبوعاتی اش در جواب سؤال خبرنگار صدای آمریکا در این مورد که امروز قدرت در ایران در دست کیست، گفت: امروز در ایران قدرت در دست مردم است و حاکم، مردم هستند..
ولی آیا با توجه به شکل و شیوه انتخابات در ایران و به خصوص آرا اخذ شده و آمار واجدین شرایط رأی در 9 دوره ی انتخابات ریاست جمهوری میتوان گفت قدرت در ایران در دست مردم است؟
و آیا با وجود رینگ اصول 91،99،107،108،110 قانون اساسی میتوان این ادعا را داشت که مردم در ایران حاکمند و تمام مسئولان توسط مردم انتخاب می شوند؟
و آیا میتوان گفت مردم بر عملکرد مسئولان نظارت دارند؟ درحالی که نمایندگان مجلس و مجلس خبرگان توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت می شوند؟ آیا این نظارت ها توسط مجلس صورت میگیرد؟
یعنی از طریق اصل 76 قانون اساسی. آیا این اصل شامل نظارت بر شورای نگهبان هم می شود؟ اما چگونه مجلسی که نمایندگان و مصوباتش توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت می شوند و حتی بدون وجود شورای نگهبان، قانونی هم نیست، میتواند بر تمام امور کشور نظارت داشته باشد. ( اصول 91، 93،96،98،99)
اما در رابطه با جواب محمود احمدی نژاد به سؤالی در ارتباط با وضعیت روزنامه نگاران در ایران، باید گفت که ایشان ظاهرا فراموش کرده اند در سال های گذشته چند روزنامه و نشریه توقیف و چه تعداد روزنامه نگار به اتهام نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی، اهانت به مقدسات و اهانت به مسئولین نظام به دادگاه احضار شدند و این درحالی است که حیطه ی مطبوعات در تمام کشورهای دموکراتیک، مهم ترین بخش اطلاع رسانی و نقد مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حقوق بشری می باشد و در هنگام اعلام حقایق نیز دور از زیر ضرب بودن ابزارهای قدرت حکومت است.

اما در مورد اسرائیل، حتی اگر باور کنیم صهیونیست ها دین ندارند، آیا می بایست به این دلیل محو شوند؟ یا فقط باید به دلیل حمایت از مردمی به نام فلسطین کشوری به نام اسرائیل محو شود؟
آقای احمدی نژاد
حتی لازم نیست یک انسان دین باور باشد تا بتواند جهان، انسان، و آزادی و عدالت را بشناسد و به آنها احترام بگذارد. می شود انسان دین باور نباشد اما برای خود و دیگران و حتی دیگر موجودات مفید باشد، و به زندگی ها لذت بخشد. زیبایی هارا دوست داشته باشد، اخلاقیات انسانی را پاس بدارد و به حق احترام بگذارد و در مقابلش سپاسگزار باشد

دنیای روشن ما برتر زکفر و دین است
من عاشق و تو زاهد، فرق تو و من این است

حمیدرضا محمدی/ زندان اوین

بازداشت يک فعال هويت طلب آذربايجاني

مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

رحيم حاجي زاده از فعالان هويت طلب آذربايجاني در تاريخ چهارم مهرماه سال جاري توسط نيروهاي امنيتي شهر اردبيل بازداشت و پس از گذشت سه روز ، صبح روزجاري از بازداشتگاه وزارت اطلاعات شهر مذکور به بند 7 زندان مرکزي اردبيل منتقل گرديد .
گفته ميشود اتهامات نامبرده تبليغ عليه نظام و تبليغ قومگرايي از طريق نگارش و انتشار کتابچه و مقالات هويت طلبانه خود بوده است که در آن از حقوق قومي سخن گفته است.

سالگرد اعدام خانم دکتر زهرا بنی یعقوب در منکرات همدان

یک سال پیش حکومت اسلامی جنایتی باور نکردنی و دون شان انسان مرتکب شد که در آن باورمندان به ولایت ، اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات با برنامه ریزی قبلی و به دنبال یافتن بی گناهی برای قربانی کردن در شب عید فطر به جهت ظهور زودتر ؛ خانم دکتر زهرا بنی یعقوب را از پیش یافتند .



خانم دکتر زهرا بنی یعقوب - دختری بی گناه ، قربانی سیاست های حکومتی دینی قرار گرفت و با برنامه ریزی قبلی و بنا به حکم حکومتی و با تحت تعقیب قرار گرفتن از قبل در حالی که به همراه نامزد خود در پارکی در شهر همدان تردد می کرد ، ربوده شد ، دو روز به بردگی گرفته شد ، مورد آزار و اذیت قرار گرفت و سرانجام در شب عید فطر در منکرات وابسته به سپاه پاسداران در شهر همدان به طور غیر معمول اعدام شد.



باورمندان به ولایت به این باور که هر چقدر قربانی بی گناه تر و هر چقدر جنایت وحشیانه تر باشد ظهور تحقق بیشتری خواهد یافت دست به جنایتی فراموش ناشدنی در تاریخ تمدن بشری زدند و دختر بی گناهی را قربانی نیات شوم خود کردند.



http://www.irwomen.info/spip.php?article6129



یادش گرامی باد

نامه ی سر گشاده ی ابولفضل جهاندار از زندان اوين به احمدي نژاد

نامه ی سر گشاده ی ابولفضل جهاندار از زندان اوين به احمدي نژاد

آقاي احمدي نژاد ؛ در مصاحبه با روزنامه لوس انجلس تايمز در پاسخ به اين سوال که آیا در ايران فعالين سياسي تحت فشار مي باشند یا خیر ؛ اين حرفها را ساخته ذهن صهيونيستها و آمريکاييها اعلام نموديد ،من نه صهيونيست هستم ونه آمريکايي ؛ اينجانب ( ابوالفضل جهاندار ) مدير وبلاگ پويلا نيوز ، عضو سابق شوراي عمومي تحکيم وحدت و عضو سابق شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشگاه علامه طباطبايي يکي از صدها زنداني سياسي هستم که بيش از دو سال است که در زندانهاي جمهوري اسلامي به سر ميبرم . من يک ايرانيم ؛ فرزند پدري که دوراني از عمر خود را به عشق آب و خاک ميهنش در جبهه هاي جنگ گذرانده و اکنون با کهولت سن لحظات زندگيش را با ترس و هراس در انتظار دريافت خبري ناگوار ازفرزندش سپري مي کند .

آقاي احمدي نژاد ؛ اظهارات اخير جناب عالي در خصوص آزاديهاي سياسي در ايران اين سوال را در اذهان زندانيان سياسي ايجاد نمود که يا جناب عالي در ايران زندگي نمي کنيد يا برخلاف آموزه هاي همه اديان الهي که مردم را به راستی و صداقت دعوت مي نمايند مي خواهيد حقيقت را فداي مصلحت نموده و با قلب واقعيتهاي موجود در جامعه چهره ای غير واقعي از وضعيت آزاديهاي سياسي در ايران به نمايش بگذاريد .

آقاي احمدي نژاد ؛ اگر چه بارها و بارها توسط جناب عالي و مقامات عالي رتبه قضايي کشور در مصاحبه ها و سخنراني ها محافل داخلي و خارجي وجود زنداني سياسي در کشور تکذيب شده و اين مسايل را ساخته عوامل صهيونيست و آمريکا ذکر نموده ايد به اطلاع شما مي رسانم که فقط در سه ماه اول سال 87 ، در حوزه فعالان دانشجويي 80 مورد احضار به کميته انضباطي دانشگاه ، 10مورد احضاريه به مراجع قضايي ، 7مورد بازداشت ، 37 مورد محروميت از تحصيل ، 6مورد اخراج از دانشگاه ، 5 مورد محاکمه ، 8 مورد محکوميت به زندان ، 6 مورد توقيف نشريات دانشجويي ، 2مورد اخراج از دانشگاه و محروميت از خدمات رفاهي دانشگاه و پلمپ دو انجمن اسلامي دانشگاه هرمزگان و سنندج صورت گرفته است .

در حوزه فعاليتهاي اجتماعي سياسي 155 مورد احضار به دادگاه ، 350 مورد بازداشت ، 180 مورد محکوميت قضايي و در حوزه فعاليتهاي مربوط به روزنامه نگاري ، احضار 7 نفر ، بازداشت 4 نفر و محاکمه 18 نفرو صدور حکم کيفري براي 6نفر و در مورد حوزه زنان ، احضار 3 نفر به دادگاه ، بازداشت 1 نفر و محکوميت قضايي سه نفر بخشي از اقدامات مهرورزانه شما در برخورد با فعالان سياسي دانشجويي و مدني مي باشد و اسامي تمامي افراد فوق موجود است .
در کشوري که نمايندگان مردم در مجلس از مصونيت قانوني برخوردار نبوده و به زندان محکوم مي شوند و مراجع تقليد علماء ديني در سکوت مطلق و حصر خانگي اجازه اظهار نظر ندارند صحبت از آزادي بيان و فضاي باز سياسي مانند دروغ آوريل ( دروغ 13) مي باشد .

شايد در بعضي موارد آزادي بيان وجود داشته باشد ، اما آزادي بعد از بيان هرگز .

آقاي احمدي نژاد ؛ شما که به شدت به مسئله شنود تلفن شهروندان آمريکايي حساس مي باشيد و اين مسئله را ظلم و جفا به مردم آمريکا مي دانيد ، چرا نسبت به شنود خصوصي ترين مکالمات تلفني و بررسي نامه هاي الکترونيکي فعالان سياسي ، دانشجويي ، مدني و بسياري از شهروندان به نام قانون هيچ واکنشي نشان نمي دهيد .

آقاي احمدي نژاد ؛ با توجه به اينکه در مصاحبه اخير با روزنامه لو س انجلس تايمز بيان نموديد که آيين دادرسي در ايران مترقي ترين قانون در جهان مي باشد ، به اطلاع جناب عالي مي رسانم ، اينجانب در دوران بازداشت موقت در بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات بر اثر ضربه وارده از ناحيه مهره کمر آسيب ديدم و علي رغم مراجعات مکرر به پزشک با اين توجيه که ما فقط مسئول زنده نگه داشتن شما هستيم نه درمان شما و براي هر زنداني نمي توانيم هزينه نماييم حدود يک سال از معرفي اينجانب به پزشک متخصص جهت درمان امتناع نمودند و هم اکنون با توجه به کمبود امکانات درماني زندان حدود 2 سال است که از اين عارضه رنج مي برم و روز به روز اوضاع بيماري ام شديدتر مي گردد و علي رغم تأييد اين مسئله توسط پزشکان زندان هيچگونه رسيدگي جدي در اين خصوص لحاظ نمي گردد .

از بدو دستگيري تاکنون با وکيلم ديدار نداشته ام . دادگاه بنده بصورت غير علني ، بدون حضور هيأ ت منصفه و دادگاه دومم بدون حضور وکيل مدافع برگزار شد . ضرب و شتم ، نگهداري در سلول انفرادي ، استفاده از چشم بند ، حدود يک ماه بي خبري و بي اطلاعي خانواده از وضعيت دستگيري اينجانب ، هتک حرمت و توهين ، صدور حکم دادگاه با استناد به اعترافت و اقارير تحت فشار و شکنجه و براساس گزارشهاي نهادهاي امنيتي و اطلاعاتي و ورود به حريم خصوصي اينجانب ، تفتيش عقايد در حين بازجويي القايي ، از موارد بسيار بارز نقص اصول 23 ، 35 ، 38 ، 39 ، 165 ، 166 ، 168 قانون اساسي کشور و نقص مادۀ 5 ، 7 ، 12 ، 19 و بند 1 مادۀ 20 اعلاميه جهاني حقوق بشر و نقص موارد مختلف حقوق شهروندي مي باشد که از ابتداي دستگيري تا کنون در مورد اينجانب اعمال شده و مسئوليت نقص آشکار موارد قانوني فوق با استناد به اصل 121 قانون اساسي به عهده شما مي باشد .

آقاي احمدي نژاد ؛ يکي از اتهامات پرونده اينجانب که در دادگاه به خاطر آن به پرداخت جريمه نقدي محکوم گرديده ام ، استفاده از ماهواره مي باشد . شايد استفاده از ماهواره و تماشاي برنامه شبکه هاي تلويزيوني خارجي براي شما هيچ هزينه و منع قانوني نداشته باشد ولي براساس مصوبات مجلس استفاده از ماهواره ، جرم و براي متخلفان جريمه مالي در پي دارد .

آقاي احمدي نژاد ؛ با توجه به اينکه قوه قضاييه در مردادماه گذشته از خبر نگاران و سازمانهاي بين المللي جهت بازديد از زندانهاي ايران دعوت نمودند ، اينجانب به عنوان يکي از زندانيان سياسي آماده ديدار با نهادهاي مختلف و ارايه گزارش مي باشم .

لازم به ذکر است اين جانب محض اثبات حقانيت و صحت گفته هاي خود آماده مناظره با جناب عالي و هر مقام قضايي ايران در خضور خبرنگاران دولتي و رسانه هاي آزاد مي باشم.

آقاي احمدي نژاد که مدعي دلسوزي براي جهانيان است و از کار زشت ديگران دلگير و ناراحت، بايد پايبندي خود به شعارهايش را با رفتار خود اثبات نمايد ،از جناب عالي دعوت میکنیم که مسوولیت حرفهایتان را بپذیرید.شعار مهرورزي و عدالت گستري را ابتدا در مرزوبوم کشور خود اجرا نموده و در صورت موفقيت به فکر ارائه آن براي جهانيان باشيد.

به اميد روزي که بشر از آزادي فکر و بيان برخوردار شود ، روزي که معناي هر سخن دوست داشتن باشد و کمترين سرود بوسه بر قفل افسانه اي باشد،روزي که هر انسان براي انسان برادري باشد.
ابوالفضل جهاندار، زندان اوين 26 سپتامبر2008

رونوشت:
1.بانکيمون دبيرمحترم سازمان ملل متحد
2.شوراي حقوق بشر سازمان ملل
3.سازمان ديده بان حقوق بشر
4.سازمان عفو بين الملل
5.کمسيون حقوق بشر اتحاديه اروپا روزنامه هاي لوسانجلس تايمز،نيويورک تايمز،نيوزويک، شبکه هاي ماهواره اي CNN,NBC,ABC, CBF,VOA

صدها فعال مدنی خواستار توقف احکام اعدام در ایران شدند

بیش از یک هزار و ۴۰۰ فعال فرهنگی و اجتماعی در نامه‌ای خطاب به آیت‌الله محمود هاشمی شاهرودی رییس قوه قضائیه ایران، خواستار توقف احکام اعدام همه متهمان به‌ ویژه زندانیان سیاسی شدند.

در این نامه، با اشاره به ابهامات موجود در برخی از احکام منجر به اعدام از جمله پرونده یعقوب مهر نهاد، روزنامه نگار بلوچ، اصرار بر ادامه «سياست‌های خشن و غير انسانی» و «تساهل در سلب حق حيات انسان‌ها» ، عامل وارد شدن «آثار سوء جبران‌ناپذير و لطمات شديد بر وجدان عمومی و احساس دينی جامعه» و «تشديد و باز توليد خشونت در جامعه» و تهدید وحدت ملی و انسجام اجتماعی خوانده شده‌ است.

امضاکنندگان نامه خطاب به رییس دستگاه قضایی ایران گفته اند: «تشدید صدور و اجرای احکام اعدام در ماه‌ های اخیر، که در مواردی با نادیده گرفتن قوانین، آیین ‌نامه ‌ها و بخشنامه ‌های جاری همراه بوده است، و ابهامات موجود در برخی احکام صادره، لزوم کنترل و نظارت بیشتر بر صدور و اجرای احکام سنگین، به‌ ویژه اعدام را ضروری کرده‌ است.»

پیشتر کمیسریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد با ابراز نگرانی از افزايش تعداد اعدام‌ها در ايران، گفته بود که ايران از ابتدای سال جاری ميلادی تا ابتدای سپتامبر بيش از ۲۲۰ نفر را اعدام کرده است که در ميان آنها، نام شش نفر از افرادی که در نوجوانی مرتکب قتل شده ‌اند وجود دارد.

در نامه فعالان مدنی آمده‌است که ابهامات موجود در برخی احکام صادره، لزوم کنترل و نظارت بیشتر بر صدور و اجرای احکام سنگین، به‌ ویژه اعدام را ضروری کرده‌استسازمان عفو بين‌الملل نیز که مقر آن در لندن قرار دارد، در گزارش مربوط به سال ۲۰۰۷ خود درباره اعدام در جهان، اعلام کرده بود که ايران رتبه دوم را در تعداد اعدام‌ها در این سال به خود اختصاص داده ‌است. بر اساس این گزارش در سال ۲۰۰۷ دست کم ۳۱۷ نفر در ايران اعدام شده ‌اند و این میزان در چين ۴۷۰ نفر بوده ‌است.

درخواست توقف احکام زندانیان سیاسی

فعالان مدنی در نامه خود به رییس دستگاه قضایی ایران، علاوه بر مخالفت با اجرای حکم اعدام در مورد متهمانی که در زمان وقوع جرم در سنین کودکی بوده ‌اند، یا متهمان عادی که این حکم متناسب با جرم آنها نبوده، به شماری از زندانیان سیاسی که در انتظار اجرای اعدام هستند، از جمله فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، ارسلان اولیایی، انور حسین‌ پناهی، و حبیب ‌الله وکیلی اشاره کرده و از آقای شاهرودی خواسته اند در مورد توقف این احکام به ‌ویژه در مورد زندانیان سیاسی «اقدام عاجل» به عمل آورد.

امضاء کنندگان که در میان آنها چهره ‌های روزنامه‌ نگار و فعال سیاسی نیز دیده می ‌شود، کميته پيگيری بازداشت‌های خودسرانه را به عنوان نماينده خود جهت پیگيری وضعيت زندانيان یاد شده معرفی کرده‌اند.

سياست اعدام در جمهوری اسلامی همواره مورد انتقاد گروه‌های حقوق بشری در جهان بوده و سازمان‌های مدافع حقوق بشر مانند سازمان عفو بين‌الملل بارها با محکومیت اجرای مجازات اعدام در ايران، اعلام کرده‌اند که مجازات اعدام راهکاری مؤثر برای کاهش جرم نیست.

اصرار بر صدور و اجرای احکام اعدام در ایران در حالی است که مجمع عمومی سازمان ملل نیز در سپتامبر سال ۲۰۰۷، با اکثريت آراء قطعنامه‌ای را تصويب کرد که بر اساس آن مجازات اعدام بايد برچيده شود.

اعتراض به ادعای احمدی‌نژاد در مورد اعدام کودکان

در همین حال کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، با اعتراض به ادعای رییس جمهور ایران در مصاحبه با نیویورک‌ تایمز که گفته بود قوانین ایران ۱۸ سالگی را سن مسئولیت کیفری در مجازات‌ های سنگین تعیین کرده و «بچه‌ها در ایران اعدام نمی ‌شوند» اعلام کرد، ایران تنها کشوری است که نوجوانان بزهکار را در سال ۲۰۰۸ میلادی اعدام کرده است.

به گفته سخنگوی کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، در ماده ۴۹ قانون مجازات اسلامی، به صراحت سن بلوغ جنسی، سن مسئولیت کیفری تعیین شده و در قوانین ایران سن بلوغ جنسی برای پسران ۱۵ سال و برای دختران ۹ سال است.


وی همچنین به مواردی از اعدام متهمانی که در زمان وقوع جرم کمتر از ۱۸ سال داشته ‌اند از جمله بهنام زارع و محمد حسن ‌زاده اشاره کرده است.

کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران همچنین ضمن تأکید بر توقف بدون قید و شرط مجازات اعدام کودکان در ایران، خواستار رعایت الزامات مندرج در پیمان‌های بین ‌المللی حقوق بشر از سوی ایران شده‌است.

طبق ماده ۳۷ کنوانسيون حقوق کودک و بند ششم ماده پنج ميثاق بين‌المللی حقوق مدنی و سياسی که به تصويب ايران نيز رسيده است، اعدام افرادی که در زمان ارتکاب جرم سن شان زير ۱۸ سال باشد، ممنوع است.

ايران در سال ۱۳۷۲ کنوانسيون حقوق کودک را پذيرفته و در سال ۱۳۵۴ به ميثاق بين‌المللی حقوق مدنی و سياسی پيوسته است.

در هر دو سند بين‌المللی به صراحت، دولت‌ها از اعمال مجازات مرگ برای اطفالی که در زمان ارتکاب جرم سن آنها کمتر از ۱۸ سال بوده، منع شده‌اند.






بر گرفته از رادیو فردا

September 29, 2008

قائمی چرا زندانی شد؟-انجمن زندانیان سیاسی

43 روز از زندانی شدن سید محسن(زین العابدین) قائمی می گذرد
نامبرده در تاریخ 8/2/87 به اتهام تبلیغ بر علیه نظام به دادگاه انقلاب اسلامی شهرستان قاین احضار و در 28/2 در شعبه یک دادگاه بدوی محاکمه و به 3 سال حبس تعزیری محکوم گردید و دادگاه تجدید نظر رأی دادگاه بدوی را تأیید و نامبرده را شایسته تخفیف دانست و رأی را به یک سال و نیم حبس تعزیری کاهش داد و در نهایت قائمی در تاریخ 28/5/87 روانه بند انقلاب زندان شهرستان قاین گردید.
قائمی در سال 85 به اتفاق تعدادی از وبلاگ نویسان تصمیم گرفتند عوامل مؤثر در مشکلات، ناهنجاریها، مفاسد و عقب ماندگی های موجود را بررسی نمایند، آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که عامل اصلی مشکلات فوق در انحصارطلبی می باشد، به عقیده آنها قانون اساسی بگونه ای وضع شده است که پستهای مهم حکومتی در انحصار ولایت مداران و کسانی که با آنها سازگاری نشان می دهند قرار می گیرد و در عمل از توانایی بسیاری از نخبگان جامعه در اداره امور کشور به بهترین نحو ممکن استفاده نمی شود، آنها راه مقابله با مشکلات فوق را نیز در این تشخیص دادند که به انحصارطلبی ها پایان داده شود و از تمامی توانایی های موجود در اداره امور کشور به بهترین نحو ممکن و بدون توجه به اعتقاداتشان استفاده شود و انجام این کار را تنها از طریق اصلاح قانون اساسی ممکن دانستند و تصمیم گرفتند اصلاحات مورد نظر خود را به رهبری نظام حضرت آیت ا... خامنه ای اعلام نمایند و از ایشان تقاضای اجرای آن را بنمایند، آنها برای اینکه عمل خلاف قانونی را مرتکب نشوند تصمیم گرفتند به جای اینکه نامه حاوی اصلاحات درخواستی را به امضای تمامی متقاضیان برسانند، آن را به تعداد متقاضیان تکثیر نمایند و به هر نفر یک نسخه بدهند تا هر شخص نسخه خود را امضا کرده(هر نامه فقط یک امضا) و آن را شخصاً به نماینده رهبری تحویل نماید.
در نهایت بعد از محاکمه قائمی حرکت فوق تعطیل گردید.

هدایت غزالی به بهداری زندان اوین منتقل شد

کمیته حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و مدنی

بر اساس آخرین گزارشات \\\"هدایت غزالی\\\" دانشجوی زندانی که از روزهای آغازین اعتصاب غذا ی زندانیان سیاسی و مدنی کرد، به این اعتصاب پیوسته بود، صبح روز شنبه با وخیم شدن وضعیت جسمانی خود و بی حس شدن سمت راست بدنش به بهداری زندان اوین منتقل شده و با اصرار شدید دوستانش در زندان تحت مداوای پزشکی قرار گرفته است.

\\\"هدایت غزالی\\\" دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی تهران و عضو شورای نویسندگان نشریه دانشجویی \\\"روژامه\\\" به همراه 83 تن دیگر از زندانیان سیاسی و مدنی کرد در 8 زندان کشور از روز دو شنبه 4 شهریور 1385 اعتصاب غذای نامحدودی را آغاز کرده اند. اعتصاب غذای این زندانیان در اعتراض به وضعیت وخیم حقوق بشر در کردستان و موج احکام اعدام فعالان سیاسی و مدنی کرد امروز سی و چهارمین روز خود را سپری می سازد.

این دانشجو به همراه \\\"صباح نصری\\\"مدیر مسوول \\\"روژامه\\\"دستگیر و پس از 14 ماه بلاتکلیفی و چهار مرتبه تعویق دادرسی از سوی شعبه 13 دادگاه انقلاب تهران به اتهام شرکت در تجمح روز جهانی زبان مادری و تبلیغ بر علیه نظام به دو سال حبس تعزیری محکوم شد.

شنبه 6 مهر ماه 1387 برابر با 27 سپتامبر 2008




شایان ذکر است اگر چه متاسفانه زندانی سیاسی هدایت غزالی به بهداری منتقل شده و این خبر صحت دارد ولی دلیل این مسئله اعتصاب غذا نیست. برای این که هدایت و صباح چند روز است که اعتصاب خود را شکسته اند-انجمن زندانیان سیاسی

یورش به منازل و دستگیری اعضای خانوادۀ زندانیان سیاسی-گلپایگان

بنابه گزارشات رسیده از شهر گلپایگان روز پنجشنبه 4 مهر ماه تقریبا تمامی اعضای خانواده نیکبخت بایورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به اداره اطلاعات این شهر منتقل شدند.
روز پنجشنبه بدخواهی معاون اداره اطلاعات گلپایگان همراه با تعدادی از مامورین وزارت اطلاعات به منزل آقای نیکبخت یورش بردند و خانم منیژه شفاعت 50 ساله مادر خانواده ،خانم نسرین نیکبخت همراه با 2 برادر ایشان را دستگیر و به اداره اطلاعات منتقل نمودند.آنها از ساعت 11:00 تا ساعت 14:00 تحت بازجوئی بدخواهی قرار داشتند که در حین بازجوئی تحت فشار و اهانت این فرد قرار داشتندو پس از ساعتها بازداشت خودسرانه آنها را آزاد کردند. مامورین وزارت اطلاعات همچنین همزمان به یکی دیگر از منازل آنها در شهر اصفهان یورش بردند و خانم هما نیکبخت را دستگیر و به اداره اطلاعات اصفهان منتقل نمودند.خانم هما نیکبخت دانشجوئی دانشگاه شهر کرد از ساعت 10:00 تا ساعت 19:00 تحت بازجوئی و اذیت و آزار آنها قرار داشت که او را هم ساعاتی بعد آزاد نمودند.
در طی 2 هفتۀ گذشته این دومین بار است که به منزل این خانواده یورش برده می شود و آنها را بعد از ساعتها بازجوئی و اذیت وآزار آزاد می کنند.
از طرفی دیگر آقای محمد نیکبخت فرزند دیگر این خانواده که مدتها است به بدترین بند این زندان منتقل گردیده و توسط فردی بنام عباس گرجی معاون اداره حفاظت و اطلاعات زندان اصفهان تهدید به مرک و تحت اذیت وآزار او قرار دارد. آقای نیکبخت به دستور هاشمی رئیس فعلی زندان و عباس گرجی از بند 2 به بند 3 منتقل گردید این بند محل نگهداری قاچاقچیان و مصرف کنندگان مواد مخدر می باشند و دارای شرایطی طاقت فرسا و غیر انسانی است.در این بند که چندین برابر ظرفیتش، زندانی جا داده اند و زندانیان بدلیل کمبود جا مجبورند که در راهروهای سرویسها و راه پله ها استراحت کنند.زندانیان این بند اکثرا مبتلا به بیماریها واگیر دار هستند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، یورش به منازل ،دستگیری، بازجوئی و تحت فشار قرار دادن خانواده ها و تهدید به حذف فیزیکی و مورد اذیت وآزار قرار دادن زندانیان سیاسی را محکوم می کندو از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار دخالت برای پایان دادن به شرایط قرون وسطائی علیه زندانیان سیاسی و خانواده های آنها در ایران است
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
5 مهر 1387 برابر با 26 سپتامبر 2008
شرایط زندانی سیاسی فوق را به سازمانهای زیر گزارش شد
1-عفو بین الملل
2- شورای حقوق بشر سازمان ملل
3- کمیسر عالی حقوق بشر
4- دیدبان حقوق بشر

http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com

صدور حکم تعلیق از تحصیل برای یک دانشجو

مهر 1387
امیرحسین فتوحی دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان؛ به دلیل شرکت در تحصن 9 خرداد این دانشگاه و همچنین مصاحبه با تلوزیون صدای آمریکا، به دو ترم تعلیق از تحصیل محکوم شد.
این فعال دانشجویی با اعلام این خبر گفت:\" صدور این حکم درحالی صورت گرفته است که اساسا من از سوی کمیته انضباطی احضار نشده، و حکم مذکور بدون حضور من صادر شده است.\"
گفتنی است در تاریخ 9 خرداد ماه امسال، دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان در اعتراض به :
نبود تشکل های دانشجویی (انجمن اسلامی – شورای صنفی – کانونهای فرهنگی )به مدت دو سال ، وضعیت بسیار بد رفاهی، مشکلات عدیده ی آموزشی بر اثر عدول از قوانین آموزشی دانشگاهها، برخورد های حراستی و امنیتی، عدم توجه معاونت فرهنگی به امضای 625 نفر از دانشجویان خواستار تشکیل شورای صنفی،عدم تشکیل جلسه ی هیئت نظارت برای رسیدگی به خواسته ی تشکیل انجمن اسلامی وعدم پاسخگویی رئیس دانشگاه به مشکلات دانشجویان دست به تحصن زدند.
تحصن دو روزه دانشجویان با موافقت مسئولان دانشگاه با خواسته های آنان و قول حراست دانشگاه مبنی بر عدم برخورد انضباطی با متحصنین پایان یافت.
کمیته گزارشگران حقوق بشر

September 28, 2008

مورد محاکمه قرار دادن یکی از اعضای زندانی خانواده های قتل عام 1367

مورد محاکمه قرار دادن یکی از اعضای زندانی خانواده های قتل عام 1367

5 مهر 1387

بنابه گزارشات رسیده از بند 350 زندان اوین ، زندانی سیاسی علی صارمی روز سه شنبه 2 مهر ماه به شعبه 15 دادگاه انقلاب برده شد.
آقای علی صارمی روز سه شنبه به شعبه 15 دادگاه انقلاب که فردی به نام صلواتی رئیس آن می باشد فرا خوانده شد. وزارت اطلاعات با پرونده سازیها و نسبت دادن اتهامات سنگینی سعی دارد که احکام سنگینی را علیه ایشان صادر کنند. در کیفر خواستی که توسط رحمتی و سید (نام مستعار) بازجویان وزارت اطلاعات علیه او تنظیم کرده بودند قرائت گردید این پرونده بر اساس موادی از قوانین رژیم تنظیم شده بود که احکامی مانند محاربه شامل آن می شود ، که با رد تمامی اتهامات ساختگی بازجویان وزارت اطلاعات واعتراض شدید آقای صارمی مواجه گردید.وقتی که صلواتی با اعتراضات شدید آقای صارمی مواجه گردید اعلام کرد که از وزارت اطلاعات در این باره مجددا استعلام خوهد گرفت و برای چندمین بار دادگاه به تعویق افتاد. تا به حال با استفاده از شیوه به تعویق انداختن دادگاه آقای صارمی بیش از یکسال است که در بلاتکلیفی در زندان بسر می برد.
صلواتی در صدور احکام سنگین علیه فعالین حقوق بشری،سیاسی،کارگری و دانشجوئی نقش ویژه ای دارد و تا به حال تعداد زیادی از آنها را به احکام سنگینی محکوم کرده است.برخورد صلواتی با زندانیان سیاسی در صحن دادگاه همانند بازجویان وزارت اطلاعات می باشد او همچنین با وکلاء و خانواده های زندانیان سیاسی برخوردی خشن و غیر انسانی دارد.بازجویان وزارت اطلاعات برای صدور احکام سنگین زندانیان سیاسی را معمولا به این شعبه معرفی می کنند.
آقای علی صارمی سال گذشته پس از شرکت در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367 در خاوران، 13 شهریور با یورش مامورین وزارت اطلاعات که توسط یکی از بازجویان وزارت اطلاعات با نام(مستعار) رحمتی آنرا فرماندهی می کرد در محل کارش دستگیر و به بند مخوف 209 زندان اوین منتقل گردید و بیش از 4 ماه در سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه روحی و جسمی قرار داشت.آقای صارمی سپس به بند 350 زندان اوین منتقل گردید او بیش از یک سال است که در بلاتکلیفی بسر می برد و تا به حال چندین بار، دادگاه او به دلائل واهی به تعویق افتاده است.آقای صارمی تا به حال 4 بار دستگیر شده است که جمعا نزدیک به 21 سال در زندانهای رژیم تحت شرایط قرون وسطائی بسر برده است.
علاوه بر آقای صارمی اعضای دیگری از خانواده های قتل عام سال 67 در زندان اوین بسر می برند که عبارتند از :محمد علی منصوری،میثاق یزدان نژاد و محسن نادری هستند.که تعدادی از آنها در بلاتکلیفی بسر می برند.
لازم به یادآوری است که سازمان عفو بین الملل طی فرآخوانی که در تاریخ 2 نوامبر 2007 صادرکرد زندانی کردن خانواده های قتل عام 1367 را محکوم نمود.و در طی فرآخوانی دیگر در مورد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367چنین ادامه مید هد: كسانی كه مسئول این كشتار بوده‌اند - كه یكی از بدترین تعدیات ارتكابی در ایران بشمار می‌رود - باید تحت تعقیب قرار بگیرند و در دادگاهی كه قانونی و عادی تشکیل شود، با رعايت همه تضمین‌های رویه‌ای لازم، بر اساس استانداردهای بین‌المللی دادرسی‌های عادلانه محاكمه شوند. این افراد در صورتی كه مجرم شناخته شوند باید به نحوی متناسب با خصوصیت بسیار سنگین این جنایات، ولی بدون حكم اعدام یا كیفرهای بدنی، مجازات شوند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، ادامه بازداشت خانوادهای قتل عام زندانیان سیاسی 1367 و پرونده سازی و مورد محاکمه قرار دادن آنها بدلیل شرکت در مراسمی که بستکانشان بدستور این رژیم به قتل رسیده اند را محکوم می کند و از سازمانهای حقوق بشری خواستار مداخله برای آزادی فوری آنها است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
5 مهر 1387 برابر با 26 سپتامبر 2008
وضعیت زندانیان سیاسی فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر

http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

اسانلو را با دستبند به بیمارستان آوردند/گفتگو با همسر منصور اسانلو رییس سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی

جمعه، 5 مهر 1387


(شهرگان/مسعودباستانی)شاید این روزها رنجنامه همسران و نزدیکان افرادی که به خاطر ابراز عقیده و یا فعالیت‌های اجتماعی و مدنی در زندان به سر می‌برند از ماجرای زندانیان سیاسی و وضعیت آنها در دوران حبس دردناک تر و یا حتی شنیدنی تر است.
در حالی که این افراد در زندان حضور دارند اعضای خانواده آنان فارغ از هرگونه گرایش سیاسی و اجتماعی و یا بدون هیچ گناه و یا اقدامی باید برای آزادی و یا رسیدگی به پرونده عزیزانشان تلاش کنند. اعضای خانواده تنها به خاطر ارتباط عاطفی با بستگان نزدیک در کنار وکلای آن فرد، در جریان پرونده قرار می گیرند و گام به گام شاهد روند محکمه و یا مجازات آنان هستند و در این مسیر با ناملایمات و حتی مشکلات و سختی‌هایی مواجه می‌شوند که شرحی مفصل دارد و خود دفتری دیگر است.
پروانه اسانلو همسر منصور اسانلو یکی از همسرانی است که در طول مدت فعالیت شوهرش در سندیکای کارگران اتوبوس‌رانی شرکت واحد تهران، همواره در نقش بانویی صبور و بردبار مشکلات و سختی‌های راه را بر دوش کشیده‌است.
او می گوید که در حال حاضر همسرش مدت 25 ماه متوالی در حبس به سر می‌‌برد و این بار به رغم وضعیت جسمی خطرناک و نامساعد اسانلو تاکنون به وی مرخصی درمانی داده نشده‌است. پروانه از مشکلات زندگی شخصی می‌گوید ولی تاکید می‌کند که از شوهرش گلایه‌ای ندارد، زیرا او تنها برای احقاق حقوق خود و سایر کارگران و در چارچوب قانون فعالیت کرده‌است. چشمان پروانه سر شار از اضطراب است و اگرچه سعی می‌کند تا نگرانی را در صورت خسته‌اش پنهان کند، اما وقتی درباره ناراحتی قلبی و یا بخیه چشم‌های اسانلو سخن می‌گوید صدایش می‌لرزد.
او از رفتار مقام‌های مسئول گلایه‌مند است زیرا در تلویزیون دیده است که رئیس جمهوری ایران در پاسخ به خبرنگاران حاضر در نیویورک تاکید کرد که در ایران زندانیان با حضور وکیل مدافع و به صورت علنی محاکمه می‌شوند ولی در طی این مدت شاهد چنین رفتاری درابطه با همسرش منصور نبوده‌است.
پروانه می‌داند مرخصی حق زندانیان است اما معلوم نیست چرا در طول این 25 ماه و حتی علی رغم بیماری و نیاز مبرم به معالجات پزشکی، حتی یک روز هم به همسرش مرخصی درمانی تعلق نگرفته‌است ؟
پروانه با بغض از انتقال همسرش به بیمارستان سخن می گوید و صراحتا اظهار می کند که نباید در هنگام درمان و یا معاینه پزشکی به او دست بند بزنند و این رفتاری است که اشک را در چشمان او و مادر منصور اسانلو ماندگار کرد.
م. ا
خانم اسانلو بر اساس اطلاعات در هفته گذشته همسر شما را با دست بند و پا بند به بیمارستان آوردند و پس از معاینه پزشکان بلافاصله به زندان باز گردانده شد. لطفا کمی در رابطه با این اتفاقات توضیح دهید؟
- بلی! بالاخره بعد از یک تاخیر چند ماهه، همسرم را در تاریخ 31 شهریور به بیمارستان لبافی نژاد آوردند. وضعیت انتقال او این بار بی سابقه بود و در ابتدا من و مادرش مشاهده کردیم که اسانلو را با دست بند و پابند به اینجا آورده‌اند. این شرایط برای ما خیلی ناراحت کننده بود. البته در ابتدای ورودش به بیمارستان پابند او را باز کردند تا بتواند راه برود. در طول این مدت یکی از بخیه‌های چشمش چسبندگی پیدا کرده بود و فشار خونش به شکل بی سابقه‌ای تا مرز 14 رسیده بود که بخیه کنترل شد و پزشکان داروهای جدید قلب را تجویز کردند. او حدود 2 ساعت تحت معالجه قرار گرفت و بلافاصله به زندان رجایی شهر بازگردانده شد.
نظر پزشکان معالج چه بود؟
- آنها تاکید داشتند که منصور باید به صورت مستمر چکاب شود و بنابر این باید او را در نزدیکی بیمارستان نگهداری کرد. زیرا دو تا از رگ‌های قلبش مسدود شده است و برای کنترل این عارضه باید در مکانی به دور از آلودگی و استرس نگهداری شود. حتی یکی از پزشکان پس‌از مشاهده دست بند طی نامه‌ای از ریاست زندان خواست تا برای جلو گیری از عارضه قلبی از چنین ابزاری که باعث استرس به بیمار می شود استفاده نکنند.
پرسش من این است که چرا چندی پیش آقای اسانلو به صورت ناگهانی به زندان رجایی شهر منتقل شدند؟ به نظرم این انتقالی درست زمانی رخ داد که قرار بود وی به بیمارستان منتقل شود. علت چه بود؟
- به خاطر دارم روز سوم شهریور دقیقا زمانی که قرار بود او برای معاینه قلبی و چشم به بیمارستان منتقل شود، بدون اطلاع قبلی به زندان رجایی شهر منتقل شد. ما بر اساس قرار منتظر ایشان بودیم و بعد متوجه شدم که تاخیر کردند. بلافاصله با زندان اوین تماس گرفتم و آنها گفتند که اعزام شده‌است. بعد از این جریان ما از وضعیت منصور بی اطلاع بودیم تا اینکه خودش در ساعت 8 همان شب با منزل تماس گرفت و گفت که صبح امروز ماموران بدون اینکه خودش را هم در جریان بگذارند، او را به زندان رجایی-شهر منتقل کردند و وقتی هم که خودش اعتراض کرده‌بود و علت را پرسیده بود تنها جواب داده بودند که ماموریم و مطابق دستور عمل می کنیم. پس از این جریان ما تا سه یا چهار روز نتوانستیم به وی سری بزنیم و همسرم هم نتوانسته بود که لوازم شخصی، لباس زیر و حتی داروهایش را با خود بیاورد. در طی این مدت هم من و خانوده‌اش تنها چند بار به ملاقات منصور رفتیم و هر بار هم از طریق کابین ملاقات کردیم و از پشت شیشه او را دیدیم.
خانم اسانلو! مسئولان پرونده و مقام‌های قضایی علت این انتقال و جابجایی را چه طور عنوان کردند؟
- روز چهارم شهریور یعنی یک روز پس از انتقال منصور به زندان رجایی شهر من به همراه مادر و خواهر همسرم به قاضی پرونده‌اش مراجعه کردیم. ایشان اظهار بی‌اطلاعی کرد و گفت که در جریان نیست ولی قضیه را پیگیری خواهد کرد. فردای آن روز ما دوباره به دادسرا رفتیم و این بار پس از ساعت‌ها انتظار آقای قاضی را ملاقات کردیم . ایشان گفت که طبق دستور شورای امنیت استان تهران و سازمان زندان‌ها این تصمیم گرفته شده‌است و تنها دلیل هم این بود که آقای اسانلو حرف می‌زند. من هم گفتم خوب آدم زنده حرف می زند. وقتی شما یک فرد را در زندان نگه می دارید؛ طبیعی است که او برای اینکه تخلیه شود حرف بزند یا حتی اعتراض کند. ما اعتراض کردیم و یادآوری کردیم که منصور باید برای ادامه درمانش در دسترس باشد و حداقل ماهی یک نوبت چشم او معاینه شود. ایشان هم در باره پیگیری وضعیت درمانی آقای اسانلو به ما قول مساعدت داد و از ما خواست تا طی نامه‌ای این شرایط را بنویسیم.
با توجه به آئین نامه سازمان زندان ها وقتی یک زندانی بیمار باشد و به معالجات پزشکی نیاز داشته باشد. باید به او مرخصی استعلاجی تعلق گیرد. آیا شما تقاضای مرخصی درمانی را به قاضی ارائه کردید؟
- بلی! ما تا کنون بارها و بارها تقاضای مرخصی استعلاجی کرده‌ایم. همانطور که می‌دانید قبلاً هم پزشکی قانونی تایید کرده بود که او باید یک ماه و نیم بیرون از زندان به درمانش ادامه دهد که موافقت نشده بود. آخرین بارکه تقاضای مرخصی داشتیم به ما اعلام شد که به هیچ وجه ممکن نیست ولی از نظر درمانی مساعدت خواهیم کرد. ما پرسیدیم چرا به او مرخصی استعلاجی تعلق نمی‌گیرد؟ و آنها گفتند که بر اساس عرف در داخل زندان مسئولین تشخیص می‌دهند که چه کسی به مرخصی استعلاجی برود یا نرود!!
به نظر می‌رسد شما و فرزندانتان در پیگیری کارهای آقای اسانلو تنها مانده‌اید و باید علاوه بر تحمل مشکلات زندگی برخی از فشارهای مضاعف را هم تحمل کنید. آیا وکلای اسانلو و همفکرانش در سندیکا به شما کمک می کنند؟
- من به همراه مادر و خواهر منصور مرتبا به دفتر وکلا سر می زنیم و پرونده را پیگیری می کنیم. اما واقعیت این است که آنان به جز پرونده منصور کارهای دیگری هم دارند. از سوی دیگر عملا در این پرونده‌ها وکلا را دخالت نمی دهند. یعنی وقتی به دادسرا مراجعه می کنند با سردی و بی تفاوتی مواجه می شوند. ولی آنان تا حد امکان تلاش می کنند که از ایشان ممنون هستم.
همکاران و همفکران چه طور؟
- اوایل کارگران سندیکا به ما سر می زدند و حال منصور را جویا می شدند اما الان مدت یک سال و نیم است که منصور به صورت مداوم در زندان است و کارگران سندیکا و همکاران همسرم هم گرفتار هستند. بچه‌های سندیکا گرفتاری‌های اقتصادی دارند و به دنبال یک لقمه نان می دوند. واقعا توقعی از آنان نداریم اما ای کاش بیشتر تلاش می‌کردند تا حداقل وضعیت ناگوار رئیس سندیکا به گوش مسئولین قضایی می رسید. اسانلو نماینده کارگران است و برای یک کار جمعی فعالیت کرده‌است.
شما یک شهروند ایرانی هستید ولی گویا مشکلات روزمره و گرفتاری‌های مربوط به همسرتان سختی‌ها و محدودیت‌های زیادی را بر شما تحمیل کرده‌است. کمی هم از فشار کار و سختی‌ها بگویید؟
- خودتان بهتر می دانید که الان وضعیت طوری است که دو یا سه نفر از اعضای خانواده برای تامین هزینه‌های روزانه کار می‌کنند. ولی من به تنهایی باید بار هزینه‌های زندگی را بر دوش بکشم. همچنین از نظر عاطفی و روحی هم تنها هستم و در این مدت یک سال ونیم که شوهرم در زندان است، مجبورم دو شیفت کار کنم و عملا باید فرصتی را هم که برای پیگیری پرونده همسرم از محل کار مرخصی می گیرم جبران شود. الان پسر بزرگ من نامزد دارد و باید اورا سر و سامان بدهیم اما من به تنهایی از پس این کار برنمی آیم. پسر دوم من هم در دانشگاه قبول شده است و مشکل تامین هزینه تحصیل او هم اضافه شده است. البته پسرانم بچه‌های بسیار خوبی هستند ولی در این موقعیت یک زن تنها بدون داشتن همسر و حضور وی چه کاری می‌تواند انجام دهد؟
خانم پروانه اسانلو! می خواهم کمی بی پرده سئوال کنم. آیا از همسرتان گلایه مند نیستید؟ آیا از او به خاطر این مشکلات شکایتی ندارید؟
- من تنها این را می دانم که او به خواست خودش به زندان نرفته‌است و برای دفاع از حقوق خود و همکارانش فعالیت می کرده‌است. دفاع از حقوق کارگران زحمت کش جرم نیست. اکنون خود مسئولین هم سفارش می کنند که شهروندان از حقوق شهروندی خودشان دفاع کنند. همسرم هیچ کاری بر ضد نظام یا انقلاب و یا امنیت ملی انجام نداده‌است و همه حرکات او کاملا قانونی است. او بیش از دیگران می‌کوشید تا در چارچوب قوانین فعالیت کند.
شما نسبت به انتقال آقای اسانلو به زندان رجایی شهر معترض هستید و تاکید دارید که ایشان باید در بیمارستان و تحت مراقبت باشند. مگر شرایط ایشان در آن زندان چگونه است؟
- اسانلو به هیچ وجه نباید در آنجا نگهداری شود. اول اینکه جای او در بین زندانیان عادی نیست. ایشان باید در یک زندان و در میان هم رده‌های خودش این دوران را بگذراند. در تمام این مدت که منصور آنجاست ما دائما نگران هستیم و زندگی مان از حالت طبیعی خارج شده است. مثلا وقتی او می خواهد با ما تماس بگیرد باید در صف طولانی تلفن بایستد و در مدت کوتاه دو دقیقه‌ای تماس منصور با خانه فرصت مشورت و یا همفکری با او درباره مشکلات زندگی و مسائل بچه‌ها به دست نمی‌آید. از طرف دیگر محیط آن زندان بسیار نامناسب است. بر اساس اظهارات همسرم زندانیان عادی در آنجا بروی همدیگر چاقو می‌کشند و نزاع‌های خطرناکی رخ می دهد. شرایط محیطی هم برای سلامتی همسرم خطرزاست. آنجا اغلب افراد سیگار می کشند و تهویه مناسب هم وجود ندارد، بلکه هوا داخل اتاق‌ها از طریق پنجره‌های زیر سقف‌ها جا به جا می‌شود. همچنین از ساعت 2 بعد از ظهر به این طرف هم کسی نمی تواند از هواخوری استفاده کند. دود سیگار برای قلب، ریه و چشم منصور مضر است.
چرا شما اعتراض نمی کنید؟
- من سعی کرده‌ام تا از طریق معاونت امنیت، صدای اعتراضم را به گوش مقام‌های مسئول برسانم. من به دفتر حمایت ازحقوق شهروندی هم رفتم و برای دفتر ریاست قوه قضاییه هم نامه نوشتم و این وضعیت را شرح دادم و در اینجا هم باردیگر از آقای هاشمی شاهرودی تقاضا می کنم که به داد خانواده ما برسد. نمی دانم ایشان اکنون در جریان اخبار وضعیت نگران کننده اسانلو هستند یا خیر؟! من بارها به ایشان نامه نوشتم اما تا کنون هیچ جوابی دریافت نکردم. تقاضای من به عنوان یک شهروند ایرانی و یک هموطن در این مملکت این است که به نامه‌های من توجه کنند. ما هم در این کشور حق و حقوقی داریم و از کره مریخ به اینجا نیامده‌ایم. اگر از وضعیت همسر و خانه و کاشانه من مطلع هستند چرا کوتاهی کرده و رفتارهای غیر قانونی را پیگیری نمی کنند؟! اگر هم در جریان نیستند من باردیگر از همین جا از ایشان استمداد می طلبم.

مصاحبه با دکتر خلیل بهرامیان وکیل مدافع فرزاد کمانگر/ادامه بازداشت فرزاد کمانگر در بند 209 قانونی نیست

مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران


طی آخرین حکم صادره از دیوان عالی در تاریخ 21 تیر ماه 1387 فرزاد کمانگر به اعدام محکوم شد،حکم صادره با واکنش شدید مجامع جهانی حقوق بشر و اتحادیه معلمان و آموزگاران سراسر دنیا مواجه شده است. اتهام وارده به وی، عضویت دربرخی احزاب کردی می باشد ،که بارها از سوی او رد شده است.
آنچه در زیر می خوانید گفتگوی مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران پیرامون آخرين وضعيت فرزاد کمانگر، دبیر و فعال حقوق بشر با دکتر خلیل بهرامیان، وکیل مدافع وی می باشد که هم اکنون در بند امنیتی 209 زندان اوین به سر می برد.
- دکتر بهرامیان وضعیت پرونده فرزاد کمانگر در چه مرحله ای است؟
تحت پیگرد است و از جهات قانونی اقدامات قانونی را انجام می دهیم و پیگیری می کنیم.
- آیا شما از زمان انتقال فرزاد کمانگر به بند 209 زندان اوین با ایشان ملاقاتی داشتید؟
یک بار ملاقات داشتم، البته دیدار در حضور ماموران اطلاعاتی انجام پذیرفت.
- وضعیت روحی و جسمی ایشان را چگونه ارزیابی کردید؟
اصولا هیچ زندانی در وضعیت روحی و جسمی مناسب قرار نخواهد داشت، زیرا زندانی است، وضعیت مناسب زمانی است که آزاد باشد و بتواند حداقل شرایط و نیازهای زندگی را داشته باشد، وقتی انسانی در حصار و بند قرار می گیرد، وضعیتش مناسب نیست و نمی تواند باشد. اما وضعیت نسبی ایشان مناسب بود. با توجه به شکنجه هایی که آقای کمانگر اذعان می کنند در زندان کرمانشاه شده است ، از لحاظ عصبی دچار مشکلاتی شد. ایشان از جامعه به دور هستند که این عامل مضاعف شده است و به همین دلیل نمی تواند به حالت اولیه و شرایط عادی برگردد ، زمانی وضعیت ایشان مناسب محسوب می شود که این فرد بی گناهیش اعلام و آزاد شوند و به سر کار بروند و زندگی روزانه خود را داشته باشند. وقتی دربند است مطمئنا فشارهای زیادی بر ایشان وارد می شود.
- آیا تداوم بازداشت آقای کمانگر در بند امنیتی 209 اوین مطابق قانون است؟
بحثم من این نیست که آیا بند 209 یک نوع زندان منطبق با قانون است ،گویا ایشان رابه بند 209 منتقل کردند تا وضعیت رفتاری ایشان را بررسی کنند و ببینند آیا در رابطه با عضویت در احزاب کرد اقدامی کرده است یا خیر ؟ اما تمام بحث من در این است که ایشان در هیچ حزبی که مغایر با نظام باشد عضو و حتی سمپات هم نبود، فرزاد یک دبیرآموزش و پرورش و فعال حقوق بشر می باشد و هیچ کاری خلاف قانون انجام نداد .اما این که مطابق با قانون ایشان را در بند 209 نگهداری می کنند؟ من جواب می دهم خیر مطابق با قانون نیست، ایشان باید به بند عمومی فرستاده شود، و مانند هر زندانی دیگر از حداقل امکانات برخوردار باشند، و بتوانند از امکانات آن بند استفاده کنند.
- اخباری در رابطه با اعتصاب غذای آقای کمانگر در بند 209 اوین منتشر شد، این اخبار تا چه حد صحت دارد؟
ایشان از زمانی که به بند 209 منتقل شدند هیچ اعتصاب غذایی انجام نداده اند.
- مردم و فعالان حقوق بشر از چه ابزارهای قانونی برای اعتراض به حکم فرزاد کمانگر برخوردار هستند ؟
این دیگر دست خود فعالان حقوق بشر است و من نمی توانم تجویزی ونظری در این زمینه داشته باشم. فعالان حقوق بشر فعالیتشان مشخص است، تلاشی است برای حفظ حرمت و شخصیت انسانی.

September 24, 2008

يورش نيروهای امنیتی به بند ويژه روحانيت زندان اوين

بنابر آخرين اخبار رسيده صبح امروز سوم مهرماه، ماموران گارد ويژه امنيتي زندان و عوامل وزارت اطلاعات به بند 500 ويژه روحانيت زندان اوين يورش آورده و ضمن استفاده از گاز اشک آور به ضرب و شتم زندانيان و جستجو و تفتيش آنها پرداختند.


ماموران با پاره نمودن لباس ها و عريان کردن زندانيان، تلاش نمودند نامه هاي آيت الله سيد حسين کاظميني بروجردي که گفته ميشود به شخصيت هاي سياسي جهان نگاشته بود را پيدا نمايند. شدت تجسس به حدي بوده است که حتي لوازم خواب زندانيان و وسايل شخصي آنها نيز پاره پاره شد.



لازم به ذکر است نامه هاي ارسالي از طرف ايشان به شخصيت هاي سياسي جهان و اصحاب رسانه ها به هدف اطلاع رساني و دادخواهي بين المللي انجام شده بود.
http://www.sedayeazadi14.blogspot.com/

انتقام گیری سهراب سلیمانی از دکتر علوی پژوهشگر زندانی

بنابه گزارشات رسیده دکتر مصطفی علوی پژوهشگر زندانی روز شنبه 30 شهریور ماه از بند 6 زندان گوهردشت کرج به بند مخوف209 زندان اوین منتقل گردید.
در پی سلسله مصاحبه های کذب و دروغین و غلب واقعیتهای موجود در زندان گوهردشت و سایر زندانها توسط سهراب سلیمانی مدیر کل زندانهای استان تهران،آقای علوی به 2 مصاحبه او پاسخ داد و به واقعیتها موجود و شرایط قرون وسطائی که بر زندان گوهردشت که بدستور همین فرد در حق زندانیان سیاسی و سایر زندانیان روا داشته شده اشاره کرد. سلیمانی پس از انتشار پاسخ های آقای علوی ،روز چهارشنبه 27 شهریور ماه شخصا با آقای علوی تماس می گیرد و او را مورد تهدید قرار میدهد.سلیمانی خطاب به آقای علوی می گوید : « نشونت میدهم، خواهی دید، می فرستمت جایی که بگی رجائی شهر بهشته ».
سلیمانی تهدیدات خود را روز شنبه 30 شهریور ماه عملی کرد.روز شنبه به آقای علوی گفته شد که می بایست به دادگاه مراجعه کند و لی او را مستقیما به بند 209 زندان اوین منتقل کردند و حتی به او اجازه داده نشد که داروهای و وسائل شخصی اش را با خود ببرد. از آنجائی که او مبتلا به بیماری حاد دیابت و سایر بیماریها است و از روز انتقال تا به امروزا مکان مصرف داروهای خود را ندارد این مسئله جان او را در معرض خطر جدی قرار داده است.
در پی قطع ارتباطات او با خانواده که باعث نگرانی شدید آنها شده بود خانواده او به زندان مراجعه نمودند و خواهان اطلاع یافتن از وضعیت فرزندشان بودند ولی زندانبانان از دادن جواب مشخص به آنها خوداری می کردند. تا اینکه روز سه شنبه 2 مهر ماه آقای علوی بسیار کوتاه توانست با خانواده خود تماس بگیرد و به آنها اطلاع دهد که در بند 209 زندان اوین زندانی است بازجویان وزارت اطلاعات مکالمه او را نیمه تمام قطع کردند. او به خاطر فشارهای وارده و قطع داروهایش که حتی از پشت تلفن داد و فریادهای بازجویان شنیده می شد عصبی و تحت فشار زیاد به نظر می رسید .
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، انتقال خود سرانه به بند مخوف 209 زندان اوین،قطع داروی زندانیان بیمار و تحت فشار قرار دادن این پژوهشگر زندانی را محکوم می کند و از سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به شکنجه ها و جنایتهای سیستماتیک که علیه زندانیان سیاسی در ایران بکار برده می شود.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
3 مهر 1387 برابر با 24 سپتامبر 2008
شرایط مقاله نویس فوق را به سازمانهای زیر گزارش شد
1-گزارشگران بدون مرز
2-عفو بین الملل
4- شورای حقوق بشر سازمان ملل
5- کمیسر عالی حقوق بشر
6- دیدبان حقوق بشر

http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

اعتصاب کارگران شرکت کشت و صنعت نيشکر هفت تپه

مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران : صبح روز جاري چهارشنبه سوم مهرماه بيش از هزار تن از کارگران شرکت کشت وصنعت نيشکر هفت تپه در اعتراض به عدم تحقق خواسته هاي خود دست از کار کشيدند و جلوي درب مديريت اين شرکت تجمع کردند . منابع کارگري در اين شرکت دلايل اين اعتصاب را به شرح زير اعلام کردند:
1-حمايت از دو فعال کارگري به نام هاي فريدون نيکو فر و بهروز نيکو فر که طي روزهاي گذشته به نهاد هاي امنيتي احضار شده بودندو قراراست فردا پنج شنبه چهارم مهرماه در داگستري شهرستان شوش به اتهام ارتباط با کروه هاي مخالف رژيم حاضر شوند و در اين خصوص به دستگاه قضايي توضيح بدهند و از خود دفاع کنند
2-حمايت از اعتصاب کارگران شرکت کاغذ پارس هفت تپه که همزمان با آنان دست به اعتصاب زدند .
3-پرداخت کليه حقوق ومزاياي معوقه دو ماهه گذشته
4-پرداخت هزينه هايي همچون غذا ،حق مسکن،رفت و آمد،حق همسر و فرزندان،و ايجاد و برقراري طرح طبقه بندي مشاغل در اين شرکت هستندتاريخ :3/7/87

حکم شش ماه حبس و ۱۰ ضربه شلاق تعلیقی نسرین افضلی

تایید حکم نسرین افضلی شعبه ۲۱ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، حکم به شش ماه حبس و ۱۰ ضربه شلاق تعلیقی صادره از شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب نسبت به نسرین افضلی را تایید کرد. سیزدهم اسفندماه سال ۱۳۸۵ مقرر شد تا محاکمه پنج نفر از فعالان حقوق زن، در یکی از شعبات دادگاه انقلاب برگزار شود. چون موضوع از اهمیت بالایی برخوردار بود عده‌ای از زنان به‌خصوص روزنامه‌نگاران و همچنین فعالان حقوق زن، برای شرکت در محاکمه در دادگاه انقلاب حاضر شدند.



دادگاه حضور افراد غیرمرتبط با پرونده را نپذیرفت و به ناچار حاضران در مقابل درب دادگاه انقلاب، منتظر اتمام محاکمه شدند بدون آنکه اقدام ناشایستی انجام دهند. از طرفی چون دادگاه با تاخیر آغاز شد این عده نیز همچنان منتظر بودند. در ادامه پلیس امنیت تهران با دو دستگاه ون به سراغ زنان آمده و تعداد ۳۳ نفر از آنها را دستگیر و بدوا به کلانتری واقع در خیابان وزرا برده و در شب همان روز به زندان اوین منتقل و اتهامات، اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور، اخلال در نظم عمومی و تمرد در مقابل پلیس تفهیم و قرار مجرمیت و کیفرخواست از طریق معاونت امنیت دادسرای انقلاب صادر و در نهایت با ارجاع پرونده‌ها به شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب تعدادی از زنان محاکمه و سپس تبرئه شدند و تعدادی همچون نسرین افضلی به اتهام اخلال در نظم عمومی به شش ماه حبس و ۱۰ ضربه شلاق با در نظر گرفتن ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامی، مجازات‌های فوق به مدت دو سال تعلیق شد. قاضی شعبه سیزدهم صرفا اتهام اخلال در نظم عمومی را به افضلی تفهیم و در نهایت به همین اتهام حکم به محکومیت او صادر کرد و او را بری از دیگر اتهامات دانست. به گفته وکیل مدافع پرونده، اتهام اخلال در نظم عمومی از جمله جرائم خارج از شمول ماده پنج قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب است. ماده پنج قانون یاد شده صلاحیت دادگاه انقلاب را در رسیدگی به جرائم احضا کرده است که عبارتند از ۱- تمامی جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی و محاربه یا افساد فی‌الارض ۲- توهین به مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری ۳- توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران یا اقدام مسلحانه و ترور و تخریب موسسات به منظور مقابله با نظام ۴- جاسوسی به نفع اجانب ۵- تمامی جرائم مربوط به قاچاق و موادمخدر ۶- دعاوی مربوط به اصل ۴۹ قانون اساسی. از این رو جرم «اخلال در نظم عمومی» خارج از مواد یاد شده بود و رسیدگی به اتهام نسرین افضلی در صلاحیت دادگاه عمومی ذی‌صلاح است.



ماده ۶۱۸ قانون فوق‌الاشعار مقرر می‌دارد: «هرکس با هیاهو و جنجال یا حرکات غیرمتعارف یا تعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسایش و آرامش عمومی شود یا مردم را از کسب و کار باز دارد به حبس از سه ماه تا یک‌سال و تا (۷۴) ضربه شلاق محکوم خواهد شد.» این جرم از جمله جرائم مقید است و مشروط است به اینکه هیاهو یا حرکات نامتعارف عملا موجب اخلال در نظم و آسایش عمومی یا ممانعت مردم از کسب و کار شود. در تمام اوراق پرونده حتی به یک مورد از موارد یاد شده اشاره نشده و هیچ‌کس شکایتی علیه متهم یا دیگر دستگیرشدگان نکرده‌اند چراکه اخلال در نظم و آسایش عمومی یا ممانعت مردم از کسب و کار مستلزم آن است که لااقل یک نفر مورد آزار و اذیت قرار گیرد یا از کسب و کارش بازماند.



به گفته وکیل پرونده، هیاهو به معنای شور و غوغا و داد و فریادی هم صورت نگرفته و دلیلی نیز تاکنون مبنی بر وجود این عناوین در پرونده وجود نداشته و از جانب معاون محترم دادستان ارائه نشده است. نتیجه اینکه عنصر مادی جرم در رابطه با اتهام متهم، وجود نداشته و از این لحاظ حکم صادره مخدوش است.



وکیل مدافع متهم تصریح کرد: صرفنظر از اینکه اخلالی در نظم و آسایش و آرامش عمومی صورت نگرفته، حتی فکر اخلال در نظم و آسایش و آرامش عمومی در ذهن افضلی خطور نکرده است تا بگوییم وی سوءنیت در ارتکاب جرم داشته باشد وی به عنوان خبرنگار نشریه زنان جهت تهیه گزارش حاضر شده و قصد داشت تا از روند رسیدگی به محاکمه پنج فعال حقوق زن گزارش تهیه کند که متاسفانه بر خلاف قانون دستگیر و به بازداشتگاه اعزام شد.



وی افزود: به هر حال این حکم ناعادلانه تایید شده و در موعد مقرر از دادستان کل کشور درخواست رسیدگی مجدد را خواهم خواست.

آخرین پرده نمایش در آمفی تئاتر زندان گوهردشت/شراره های شصت وهفت!(بخش - چهارم

های شصت وهفت!(بخش - چهارم)


برای نسل انقلاب ۵۷ و همه آزادیخواهانی که بهاران دلپذیر و البته بسیار زودگذر آزادی را تجربه کردند، شاید آن دوران زیباترین و خاطره انگیزترین ایام زندگیشان باشد. دورانی که دانشگاهها، مدارس، ادارات، کارخانجات، پارکها، میادین شهرها ... و هرکوی و برزنی، محل برخورد افکار و تبادل اندیشه ها و طبعآ رشد و آگاهی فردی و اجتماعی شده بود.

برخلاف امروز که بیشتر سمبلها، ارزشها، مفاهیم و مظاهر ترقی و تمدن و تکامل مورد سؤاستفاده و دستبرد و تجاوز ارتجاع حاکم واقع شده، در آن ایام اما، کلمات، واژه ها، و ارزشهای والای اجتماعی و سیاسی و انقلابی، معنا و مفهوم ِ تروتازه خاص خود را داشتند و هنوز بی محتوا و مسخ و لجن مال نشده بودند. از همین روی، برخی کلمات کلیدی با همان معنا و مفهوم اصیل و اصلی شان، از همان ایام در ذهنمان نقش بسته و حک شده است. واژه هایی همچون دانشگاه: سنگر آزادی و آگاهی؛ دانشجو: عنصر آگاه اجتماعی؛ هنرمند: بیان کننده دردها و رنجها و البته شادیهای جامعه؛ انقلابی: آزادی خواهی تا پای جان؛ و آزادی یعنی روح، جان و ناموس زندگی، تاریخ و تکامل.

در آن دوره، میعادگاه بسیاری از نوجوانان و جوانان ساکن شهرهای بزرگ، عمدتآ دانشگاهها بود؛ ضمن اینکه برای پایتخت نشینان به ویژه، قلب آزادی و انقلاب در دانشگاه تهران می تپید. بیشتر روزهای هفته بعد از تعطیلی مدرسه، به شوق خرید کتابی جدید و مرور نشریات و اطلاعیه های مختلف جریانات سیاسی و همینطور شرکت در مناسبتها ومیتینگها و یا حضور در بحث های داغ سیاسی و یا تماشای برنامه های هنری گروه های مترقی و روشنفکر دانشجویی، از آن سوی شهر به صحن دانشگاه تهران میرفتم، و البته چرخی هم در فضای پر جوش و خروش پیاده روی خیابان انقلاب در جلوی دانشگاه میزدم. گویی که مرکز تمام اخبار و تحولات عالم بود و نبض زمان در آنجا میزد! واقعیت این بود که در \"بهار آزادی\" نیاز شدیدی به تنفس رایحه روح بخش آزادی داشتیم و صد افسوس که چقدر زود گرفتار خفقان سیاه تاریک اندیشان سیاه دل و تبهکار شدیم...

در یکی از همان روزها که به دفتر انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین دانشگاه تهران رفته بودم، بهمراه تعدادی از دوستان نزدیک و بچه های دانشجو، برای تماشای یک برنامه تئاتر دانشجویی عازم دانشگاه اقتصاد شدیم. نمایشی که روی صحنه میرفت تئاتری بود کمدی- سیاسی، با تشبیهی از رینگ بوکس که در آن دو حریف در قالب آمریکا و شوروی(سابق)، در فضای جنگ سرد و قطب بندی های موجود آن دوران، بر سر تقسیم جهان به مقابله برخاسته بودند.
گزارشگر صحنه مسابقه که نقش اصلی را اجرا میکرد، در واقع سمبل مردم عادی و فرودست جهان بود که معمولآ نظاره گر و بعضآ قربانی این زدوخوردها بودند. او که با هنرمندی و تسلط بالایی اجرای نقش میکرد، ضمن گزارش و رپرتاژ لحظه به لحظه آن مسابقه مهیج بصورت فکاهی و با طنز گزنده ای که بشدت مورد استقبال تماشاگران قرار میگرفت، مرتب از این طرف به آنطرف رینگ می پرید و هرازگاهی مشتی نیز از طرفین دعوا دریافت میکرد و نقش زمین میشد!... اجرای ماهرانه نقش آن گزارشگر را \"قاسم سیفان\" به عهده داشت.

چندی بعد در بهار سال ۱۳۵۹ در تالار مولوی، تئاتر کیفی دیگری توسط همان گروه هنری دانشجویان اقتصاد تهران به روی صحنه رفت که با استقبال بی سابقه نسل جوان و طیفهای سیاسی گوناگون مواجه شد و طی چند شب متوالی اجرای نمایش، تمامی بلیطهای آن پیش فروش شد. این تئاتر با نام \"اتحاد شوراها\"، مشکلات و مصائب کارگران میهنمان را به تصویر میکشید و راه حل آن نابسامانیها و ظلم و اجحافات را، با رهنمودِ تشکیل اتحادیه شوراهای کارگری و بدست گرفتن مقدرات و مدیریت مراکز تولیدی، به خوبی و متناسب با شرایط آنزمان مطرح میکرد. برای اجرای این تئاتر، \"قاسم\" علاوه بر مشارکت در امر کارگردانی، نقش یک کارگر انقلابی را نیز به عهده داشت که در طول برنامه مورد تشویق ممتد تماشاگران قرار میگرفت.

\"قاسم سیفان\" دانشجوی دانشگاه اقتصاد دانشگاه تهران و از زندانیان سیاسی زمان شاه، هنرمندی بود مردمی و متعهد، که در زمینه بازیگری و کارگردانی تئاتر فعالیت میکرد و ضمنآ طبع زیبایی نیز در سرودن شعر داشت و از خطاطان انجمن دانشجویان تهران بود. او بعنوان یک انقلابی، با هنر خود زبان گویای دردها و رنجهای مردم محروم میهنش بود و همچون هنرمند و فدایی شهید \"سعید سلطانپور\" علاقه بسیاری به اجرای تئاترهای خیابانی در میان مردم داشت و بیشترین فعالیت سیاسی-هنری او در این زمینه شکل گرفت.

بطور مشخص در ایام اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی بعد از انقلاب و انتخابات ریاست جمهوری و کاندیداتوری \"مسعود\" به عنوان کاندیدای نسل انقلاب بود که قاسم به همراه گروه هنریش با اجرای تئاترهای خیابانی، با جسارت و در قالب طنز، انحصارطلبی های دزدان انقلاب و مرتجعین دین فروش را در به توبره کشیدن حقوق خلق و لگدمال کردن دستاوردهای دمکراتیک انقلاب بهمن، در حضور اقشار مختلف اجتماعی افشا میکردند و با اجراهای هنری در گوشه و کنار شهر و بخصوص بلوار اطراف دانشگاه تهران، حزب چماق بدستان و سرانش را رسوا می نمودند. از همین روی، او و گروه هنریش بارها مورد حمله و هجوم چماقداران و باندهای سیاه رژیم هنرکُش و بی فرهنگ قرار می گرفتند...

در پائیز سال ۱۳۶۱ قاسم به جرم ارتباط با بخش اجتماعی مجاهدین خلق به همراه همسر و فرزند یکسال و نیم اش دستگیر و روانه زندان اوین شد. او پس از تحمل فشار و شکنجه های بسیار به ده سال زندان محکوم گردید. در طی سالهای زندان نیز او در زمرۀ زندانیان مقاوم زندانهای اوین، قزل حصار وگوهردشت بود. همسر او (زهرا) نیز از زندانیان مقاوم بندهای زنان در اوین و قزلحصار بود و دخترک خردسال آنها (سارا) هم سالها پدر و مادر عزیزش را فقط در روزهای ملاقات و از پشت میله های سرد و بیروح زندان میدید و حس میکرد...

سال ۶۴ که با دوست عزیزم زهرا (همسر قاسم) در بند چهار قزلحصار همبند بودم روزیکه او بعد از مدتها برای یک ملاقات داخلی به دیدار قاسم میرفت، از طرف بچه های بند سلامهایی گرم برای وی و دیگر برادران همزنجیرمان داشتیم. پس از بازگشت او از ملاقات، علاوه بر دریافت اخبار مقاومت و مواضع بچه ها در بندهای مردان، در ضمن مطلع شدیم که قاسم در زندان نیز، البته بدور از چشم نامحرم پاسداران ظلمت و تباهی، بهمراه تعداد دیگری از بچه های خوش ذوق بند، گروه هنری تشکیل داه اند و در مناسبتهای مختلف سیاسی، تاریخی، ملی و یا مذهبی با اجرای برنامه های جالب هنری به سبک تئاترهای خیابانی و یا پانتومیم، روحیه بخش همبندان و فضای عمومی بند میشوند...

زندانیان سیاسی از بند رسته و دوستان همبند قاسم در آن دوران، نقل میکنند که وی طی سالیان اسارت بخاطر مرزبندی تیز و مواضع و برخوردهای قاطعش در برابر پاسداران و خائنین خودفروش داخل بند، در جمع بچه ها احترام خاصی داشت و به \"آقا سیف\" (سیف به معنی شمشیر) معروف بود و به همین دلیل بارها توسط مسئولین زندان بصورت تنبیهی به سلولهای انفرادی فرستاده شد و ممنوع الملاقات گردید. در عین حالیکه بخاطر طبع لطیف، ذوق هنری و عواطف سرشار انسانیش، معمولآ بخش قابل توجهی از برنامه روزانه اش را اختصاص به مطالعه و کار کیفی روی اشعار و آثار ادبی بزرگانی همچون حافظ قرار میداد؛ و ضمنآ بخش اعظم آیات قران و اشعار حافظ را هم حفظ بود. تقریبآ تمامی دست نوشته های به جا مانده از وی و نامه های پنج خطی محدودی که نوشتنش مجاز بوده و اززندان برای خانواده اش فرستاده، در قالب شعر و با نثری وزین و منظوم و بسیار موزون میباشد... بخصوص وقتی از پشت دیوار زندان با کودک دلبندش به زبان ساده و محبت پدرانه سخن میگوید، دریایی از عشق و امید و آرزو موج میزند...

***
«سارا سلام سارا سلام ای دختر زیبا سلام
دور از توام، ای دخترم، یادت ولی در خاطرم، همچون گلی، جان دلی، از من ترا صدها سلام
سارا سلام سارا سلام ای دختر زیبا سلام
تا نامه ات بر من رسید، از شادیش قلبم تپید، خواندم در آن با خط خوش، بنوشته بود: بابا سلام
سارا سلام سارا سلام ای دختر زیبا سلام
دیشب ترا دیدم بخواب، چون تشنه کو بیند سراب، رویت چو ماه کردم نگاه، گفتم بر این سیما سلام
سارا سلام سارا سلام ای دختر زیبا سلام
مامان خود دوستش بدار، حرفش شنو بونه نیار، از من رسان بر مادرت، اندازه ی دنیا سلام
سارا سلام سارا سلام ای دختر زیبا سلام
از رحمت پروردگار، پایان رسد این انتظار، فردا ز بند گردم رها، تا آید آن فردا سلام
سارا سلام سارا سلام ای دختر زیبا سلام » (شهریور ۶۵ – فزل حصار)
***

همبند خوبم \"زهرا\" علیرغم داشتن حکم رسمی دو سال زندان، نهایتآ بعد از تحمل چهار سال حبس، در سال ۶۵ اززندان آزاد شد. از آن پس او باز هم یار و یاور همسرش بود و در سرما و گرما و از راه دور به همراه فرزند خردسالش به ملاقات قاسم میشتافت. این خانواده کوچک، هر از چند گاهی این امکان را میافتند که در دو طرف میله های زندان و از پشت شیشه کیوسک سالن ملاقات، فقط برای چند دقیقه دیداری داشته باشند.

\"سارا\" کوچولو که حالا بعد از سالها، مادر فداکار و مهربانش را در کنار خود داشت، روزشمار زمانی بود که پدر دلاور و پرمهرش نیز به آشیانه گرم خانواده بازگردد و برای یکبار هم که شده شبی را در کنار پدر و مادر عزیزش بدون اضطراب و غم و اندوه سر بر بالین بگذارد... اما حاکمان جهل و جنایت و دودمان سنگدل آخوندی سرنوشت دیگری را برای نسل انقلاب و بالطبع برای بچه های معصومی همچون سارا تدارک دیده بودند...

«... سارای نازنینم مینا و یاسمینم؛ عید آمده دوباره، بنفشه گل بیاره؛ پرنده در گلستان، شادی کند بهاران؛ به به چه خوش هوایی، هوای دلگشایی؛ پایان رسید زمستان، سرما و برف و بوران؛ فرخنده باد نوروز، باشی همیشه پیروز؛ افسوس کز تو دورم، با این همه صبورم؛ بادا دوباره یکروز، گیریم جشن نوروز؛ سارا کنار بابا، مامان کنار سارا؛ همراه با عزیزان، گردش کنیم در ایران؛ تا آن خجسته بهار، مارا خدا نگهدار.» (بهار ۶۶ – گوهردشت)

قاسم که در طی سالهای اسارت از مجاهدین مقاوم زندان بود، در تیرماه سال ۶۷ در آخرین نامه خود از زندان به همسر و فرزند دلبندش، با هوشیاری و در پوشش نوشتن یکی از سروده های عاطفی اش، ضمن بیان احساسات پاک انسانیش نسبت به عزیزان خانواده و به نمایش گذاشتن روحیه بالایی که درآن ایام داشته، در عین حال بطور سمبلیک اشاراتی هم دارد به برخی اتفاقات مهم آن مقطع همچون عملیات بزرگ \"آفتاب\" و سیر تحولات پر شتاب و در چشم انداز آن سه ماه \"خرداد و تیر و مرداد\" و فصل \"نشستن دانه به بار\" و موسم \"برداشت محصول و حاصل پیکار\"...

***
بنام هستی بخش آفتاب آفرین
برای دلبرم، دل
فدای جانان، جان
بهر موران، تن
سارای نازنینم
مینا و یاسمینم
دارم برایت سلام
بوسه به رویت مدام
در پی ماه خرداد
رسیده تیر و مرداد
از پس آن همه کار
دانه نشسته به بار
در باغ و در کشتزار
مدرسه کشتزار تو
دانش و علم بار تو
حاصل پیکار تو
....
می گویمت شادباش، از غمها آزاد باش
***

دانشجوی مبارز، هنرمند مردمی، و آزادیخواه مجاهد خلق \"قاسم سیفان\" در سال ۶۷ در تب و تاب پر التهاب قتل عام هزاران زندانی سیاسی دربند، درست در نیمه آن تابستان سوزان، ۱۵ مردادماه، یکبار دیگر برای ایفای نقش به روی سن نمایش میرود، اما اینبار در سالن آمفی تئاتر زندان گوهردشت و با چشم بند و دستبند و البته باز هم برای پژواک دردها و رنجهای خلق محبوب و دفاع از حقوق مردم اسیر میهنش...
وقتی به سبک تئاترهای خیابانی روی چهارپایه (سکوی اعدام) میرود و دژخیم طناب دار را بر گردن افراشته اش حلقه میکند، آخرین پرده نمایش زندگی مبارزاتی و هنری اش را جانانه و عاشقانه به اجرا درمیاورد و در قلوب یک خلق و بر پرچم پرافتخار تاریخ یک میهن جاودانه میشود.

دیرگاهی است کز یار خود دورم کنون بسته در زنجیر و رنجورم کنون
در دل سلول و در تاریک شب راهی فردای پر نورم کنون


مینا انتظاری
ایمیل: mina.entezari@yahoo.com
وبلاگ: www.mina-entezari.blogspot.com

-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پانویس:
1. اشعار و قطعات منظوم در متن این مقاله، تمامآ از معدود دست نوشته ها و نامه های به جامانده از جاودانه فروغ آزادی \"قاسم سیفان\" میباشد.

2. در یکی از سروده های عاطفی که قاسم در سال شصت و پنج از زندان برای دخترک دلبندش فرستاده و با ظرافت تکنیکی خاصی تنظیم شده، حروف اول در ابتدا و انتهای هر بیت و مصرع آن، بطور عمودی نام \"سارا\" را نمایان میکند:

سلام ای کودکم برگ گل یاس سلام ای گونه ات همرنگ گیلاس
اَلا دختر که هستی خوب و رعنا از آن رویت بده بوسی به بابا
رسد گر لحظه ی شیرین دیدار رها گردم من از غمهای بسیار
از آفات جهان فرزند ما را امان گردان تو همواره خدایا

3. یکی از سروده های قاسم که توسط همبندش مخفیانه به بیرون از زندان انتقال یافت، شعر گیرایی است که در رابطه با بنیانگزاران مجاهدین و برای تنظیم بر روی یک آهنگ زیبا و معروف کردی سروده شده و بخشی از آن چنین است:
شبی که بُد خفته همای سعادت به روزگاری که نمانده رشادت
حنیف و محسن و اصغر شمائید طلایه داران جهاد و شهادت
رسیده ماه خرداد، مه قیام و فریاد، خروشت ای مجاهد، نوید مرگ بیداد
.....

4. سالن آمفی تئاتر زندان گوهردشت همان محلی است که بعدآ توسط مسئولین زندان، \"حسینیه\" نامیده شد و در قتل عام هولناک تابستان شصت و هفت، زندانیان گوهردشت را دسته دسته در آن سالن بطور مخفیانه به دار آویختند.

5. این مطلب دو سال پیش در برخی از سایتهای اینترنتی درج گردید و اکنون همزمان با سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی، همراه با برخی اصلاحات تکمیلی، یکبار دیگر بطور گزینشی انتشار میابد.

September 22, 2008

آزادي حبيب بهمني و تداوم بازداشت فرزاد حسن ميرزائي

حبيب بهمني اهل بندرعباس از اعضاي مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران در تاريخ 2/5/87 بعلت تلاش براي تهيه گزارشاتي از نقض حقوق بشر در منطقه کردستان و همچنين حمايت از فرزاد کمانگر به همراه سه معلم و دو فعال مدني ديگر بازداشت و به اداره اطلاعات شهر سنندج منتقل گرديدند .نامبردگان پس از سپري نمودن شرايط غيرانساني توام با بدرفتاري در اداره اطلاعات شهر سنندج که تماماً در سلول انفرادي سپري شد در تاريخ 17/5/87 به زندان مرکزي اين شهر منتقل گرديدندسرانجام آقاي بهمني پس از 54 روز بازداشت با توديع وثيقه تعيين شده از سوي دادگاه انقلاب شهر سنندج روزگذشته بطور موقت تا زمان برگزاري دادگاه رسيدگي به اتهامات ، آزاد گرديد ، شايان ذکر است فرزاد حسن ميرزائي تنها فردي از بازداشت شدگان مذکور مي باشد که بعلت عدم توان و توديع وثيقه تعيين شده همچنان در زندان به سر مي برد . نامبرده از فعالان مدني شهر بوکان مي باشد که براي تصويربرداري از گزارشات نقض حقوق بشر همراه افراد مذکور بوده است.

گزارش آخرين وضعيت سه تن از بهاييان بازداشتهاي گسترده شيراز

رها ثابت و هاله روحي به علت انجام خدمات اجتماعي و انساندوستانه در محله هاي فقير نشين شهر شيراز متهم به تشکيل دستجات غير قانوني و تبليغ به نفع گروههاي مخالف نظام شدند و به همراه 52 نفر ديگر از جوانان بهايي در ارديبهشت ماه سال 1385 دستگير و در طي يک پروسه پرابهام قضائي به چهار سال حبس تعزيري محکوم گرديدند اين افراد در تاريخ يکشنبه 10/6/87 به مرخصي فرستاده شدند. نخستين مطلب قابل توجه در اين خصوص ، آن که اين افراد "ساسان تقوي ، رها ثابت و هاله روحي" حدود ده ماه است که در يکي از بازداشتگاههاي اطلاعات ( معروف به پلاک 100 ) که تنها براي بازجويي و بازداشتهاي موقت از آن استفاده مي گردد ، محبوسند. اين امر موجب گرديده است که اين سه نفر زنداني بهايي هيچگونه ارتباطي با افراد ديگر نداشته و از امکانات معمول براي زندانيان ديگر نظير استفاده از تلفن و شرکت در فعاليتها و مشغوليتهاي فرهنگي و هنري نيز محروم باشند. لازم به ذکر است که حق استفاده از رختخواب و قلم و دفتر و کتابهايي که خانواده هاي اين افراد برايشان مي بردند نيز تنها چندي است که به ايشان داده شده است. همچنين در آغاز اجراي حکم ( آبان 87 ) ، کلاسهاي تبليغات اسلامي در زندان برگزار مي شد که در آن مواضيع و مقدسات ديانت بهايي مورد بحث و اهانت قرار گرفته و اين افراد ناچار به شرکت اجباري در آن بودند. به علاوه ، جريان دادرسي و ابلاغات قانوني در رابطه با احکام به هيچ وجه در مورد اين سه فرد اجرا نشده و با وجود دلايل و قرايني که دال بر بي گناهي آنان مي باشد ؛ اجازه ادامه جريان دادرسي داده نمي شود.باتوجه به عملکرد نهادهاي امنيتي و قضايي در اين پرونده سئوالات و ابهامات بسياري از سوي فعالان حقوق بشر مطرح ميگردد ، منجمله اينکه ؛ اين وضعيت و حالت بلا تکليفي تا چه زمان ادامه خواهد داشت؟ بازنگري و دادرسي عادلانه در خصوص احکام صادره براي اين افراد صورت خواهد گرفت؟ آيا امکانات اوليه که حق مسلم هر فرد محکوم در زندان محسوب مي گردد به آنان تعلق خواهد گرفت؟ آيا اين افراد براي گذراندن بقيه مدت حکمشان به زندان عادل آباد شيراز انتقال خواهند يافت؟

اجراي حکم زندان حسن اسدي، از فعالان مدني آذربايجان

گزارش ها حاکيست که در پي تاييد حکم شش ماه حبس حسن اسدي، از فعالين مدني و «هويت طلب»، وي روانه زندان تبريز شده است.آقاي اسدي، از فعالين مدني آذربايجان، و از جمله بيش از بيست نفري است که در 19 بهمن سال 85 هنگام تحصن در مقابل زندان اردبيل بازداشت و چند ماه در زندان نگه داشته شدند.در دادگاهي که روز23 دي 86 براي حسن اسدي برگزار شده بود، وي امکان حضور در دادگاه براي بيان دفاع و ارائه دفاعيه خود را نيافت، يکماه بعد اش براي وي حکم 1 سال زندان از سوي شعبه دوم دادگاه انقلاب تبريز، صادر شد که پس از تقاضاي تجديد نظر او، اين محکوميت به شش ماه حبس تقليل يافت. اتهامات وارد شده به آقاي اسدي « عضويت در گروه هاي مخالف نظام و تبليغ عليه نظام» عنوان شده بود.حسن اسدي 19بهمن 1385 هنگام شرکت در تجمع اعتراضي به حکم زندان عباس ليساني، يکي از شناخته ترين زندانيان سياسي آذربايجان و شرايط نگهداري وي در مقابل زندان اردبيل دستگير و بعد از نزديک به 5 ماه بازداشت موقت در بازداشتگاه وزارت اطلاعات اردبيل و زندان تبريز با ضمانت 70 ميليون توماني آزاد شده بود.اسدي، 28 ارديبهشت 87 نيز چند روز قبل از 1 خرداد، دومين سالگرد تظاهرات خرداد 1385 آذربايجان بازداشت و مدت يکماه را در بازداشت موقت بسر برد. وي مدعي گرديده بود که در هر بار بازداشت خود مورد بدرفتاري و شکنجه همچون آزار فيزيکي و نگهداري بلند مدت در سلول انفرادي قرار گرفته بود.

شهناز غلامي، روزنامه نگار آذربايجاني به 6 ماه زندان محکوم شد

شهناز غلامي، روزنامه نگار و از فعالان حقوق زنان در آذربايجان به اتهام «تبليغ عليه نظام» از طريق نوشتن مقالات و گزارشات از سوي شعبه 1 دادگاه انقلاب اسلامي تبريز به ? ماه زندان محکوم شده است.آخرين جلسه رسيدگي به اتهامات خانم غلامي در 14 شهريور با حضور وکيل مدافع ايشان ، آقاي محمد علي دادخواه برگزار گرديده بود که در آن جلسه خانم غلامي ضمن دفاع از خود ، اتهامات وارده را رد نموده بود.شايان ذکر است شهناز غلامي مدير وبلاگ آذر زن و عضو انجمن خبرنگاران زن (رزا) از سال 1368 تا سال 1373 به مدت 5 سال به دليل فعاليت هاي سياسي در زندان تبريز محبوس بوده و نيز در مرداد سال 1386 به مدت تقريباً يک ماه به دليل شرکت در مراسم يک خرداد دستگير و زنداني شده بود.

محكوميت ابراهيم مهرنهادبه 5سال زندان

ابراهيم مهرنهاد فعال مدني و برادر نوجوان يعقوب مهرنهاد (روزنامه نگاري که چندي پيش به اتهام محاربه در زندان مرکزي زاهدان اعدام شد) به اتهام اقدام عليه امنيت ملي و تبليغ عليه نظام در طي پروسه اي پر ابهام قضائي و محروم از در اختيار داشتن وکيل مدافع از سوي دادگاه انقلاب شهر زاهدان به پنج سال زندان (سه سال تعزيري و دو سال تعليقي) محکوم شد.وي که داراي 16 سال سن است از اسفندماه سال گذشته در بازداشت به سر مي برد و در زمان بازداشت خود تحت شکنجه و بدرفتاري قرار گرفته است بطوريکه عوارض جسمي و روحي شکنجه هاي مذکور صدمات جبران ناپذيري به وي وارد ساخته است.علاوه بر اطلاع رساني در مورد پرونده آقاي يعقوب مهرنهاد ، نيروهاي قضائي و امنيتي وبلاگنويسي وي را که به نام وبلاگ "توحيدي ها" شناخته ميشد مورد استناد خود جهت محکوم نمودن اين نوجوان قرار داده اند.

زندان در زندان-انجمن زندانیان سیاسی

یکی از شگرد های ضد قوق بشری و شناخته شده ی زندانبانان جمهوری اسلامی این است که از زندانیان علیه خودشان استفاده کنند. برای مثال اگر قرار است یک زندانی اعم از سیاسی یا غیر سیاسی را ادب کنند یک زندانی شرور را به جان او می اندازند. یا به وفور از زندانی ها برای خبر چینی علیه هم سلولی های خود بهره می برند. البته خود انها نیز می دانند که این کار بر خلاف کنوانسیون های مربوط به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است ولی جمهوری اسلامی به بهانه ی این که این کنوانسیون ها را غربی ها نوشته اند از زیر بار مسئولیت حقوقی ان فرار می کند. در این 30 سالی که از عمر زندان بانی این رژیم می گذرد هنوز هیچ مسئول ارشدی پیدا نشده است که از زیر دستسی های خود بخواهد از زندانی علیه زندانی استفاده نکنند. جالب این است که این ها حتا زندان بانان خود را با قوانین اولیه ی اخلاقی دینی که مدعی اند حکومت را بر ان پایه نهاده اند اشنا نمی کنند. زندان بان خوب از دیدگاه انها کسی است که بهتر بتواند زندانیان را سرکوب کند و راحت تر از زندانی علیه خودش استفاده نماید. متاسفانه برخی از زندانیها به عنوان یک اسیر تلاش می کنند تا با ادم فروشی و جلب رضایت زندان بان شرایط بهتری برای خود به وجود بیاورند و این مسئله به راحتی ان زندانیان ضعیف را در اختیار زندان بانان رژیم قرار داده است. برای مثال فردی به نام اسماعیل تیغ زن برای مدت 7 سال در بند سیاسی زندان اوین به عنوان یک چماق دار و ادم فروش علیه زندانیان سیاسی به کار گرفته می شد تا این که تاریخ مصرف او به اتمام رسید و او را به رجایی شهر منتقل کردند. ولی زندان امنیتی 209 پیش از انتقال این مزدور بی اجر و مزد، فرد دیگری به نام پاسدار اردشیر رازقی که برای اسرائیل جاسوسی کرده است را به جان زندانیان سیاسی انداخت. اخرین پرونده سازی این مزدور جدید علیه سعید درخشندی است. امیدواریم اقدامات این خبر چین جدید که اقدامات او موجب انتقال سعید شا قلعه به زندان برازجان شد ،برای درخشندی مشکل ساز نشود. برای این که مسئول بند 350 از او برای پرونده سازی علیه درخشندی کمک خواسته است.

صدور حکم تعلیق از تحصیل برای دو دانشجو

کمیته گزارشگران حقوق بشر
committe of
human rights reporters
شماره 546-2008
تاریخ1387/6/30

علی داوودی دانشجوی حسابداری دانشگاه اصفهان و از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب از سوی کمیته انضباطی به دو ترم تعلیق از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شد.
این در حالی است که این فعال دانشجویی با این محکومیت، امکان ادامه تحصیل را نداشته و عملا از دانشگاه اخراج می شود. علی داوودی تاکنون به 6 ترم تعلیق از تحصیل محکوم شده است.
همچنین مازیار معصومی دیگر دانشجوی دانشگاه اصفهان نیز در روندی مشابه به دو ترم تعلیق از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شد.
گفتنی است، در سال های گذشته کمیته های انضباطی با صدور احکام محرومیت و تعلیق از تحصیل برای دانشجویان، تلاش در اعمال محدودیت بر فعالیت های دانشجویی دارند.

http://chrr.us/
Komite.gozareshgar@gmail.com

هستی خضروی دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر بازداشت شد

هستی خضروی دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی این دانشگاه بازداشت شد. به گزارش خبرنگار ادوارنیوز خانم خضروی که روز گذشته بنا بر احضاریه کتبی برای ادای\\\"پاره ای از توضیحات\\\" به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود،بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.هنوز از عنوان اتهامی این عضو کمییسون زنان دفتر تحکیم وحدت اطلاعی در دست نیست

ادامه بازداشت مقاله نویس زندانی و اذیت وآزارهای مامورین وزارت اطلاعات علیه خانواده او

بنابه گزارشات رسیده از بند 350 زندان اوین، زندانی سیاسی سید ظهور نبوی مقاله نویس مجله توقیف شده سرزمین آریایی که در تاریخ 10 فروردین 1387 دستگیر و به بند 350 زندان اوین منتقل گردید.آقای نبوی بخاطرنوشتن مقاله هایی در مجله سرزمین آریایی به 4 سال زندان محکوم شده است.
آقای نبوی از ناراحتیهای حاد گوارشی رنج می برد ولی تا به حال از درمان او خوداری کرده اند.تقاضای او برای بازبینی پرونده اش تا به حال به نتیجه نرسیده و هرگونه رسیدگی منوط به تقاضای عفو از دادگاه انقلاب است .در حالی که او یک مقاله نویسی است که در مجله ای با مجوز انتشار رسمی و سراسری سلسله مقالاتی نوشته بوده است. آنها وقتی که در مقابل این سئوال آقای نبوی قرار می گیرند که بابت چه چیزی باید تقاضای عفو کنم؟ پاسخی به ایشان داده نمی شود
خانواده آقای نبوی با مراجعات مکرار به دادگاه با برخوردهای توهین آمیز و غیر انسانی مواجه هستند.در روزهای اخیر فرزند آقای نبوی به دادگاه انقلاب مراجعه نموده و درخواست پدرش برای به جریان انداختن پرونده و لغو حکم سنگین و غیر انسانی که علیه او بکار رفته است به آنها داد.فردی بنام احمد زرگر رئیس شعبه 36 دادگاه در جواب به فرزند آقای نبوی با لحنی تهدید آمیز گفت: بابات چرا درخواست عفو نکرده ؟ که با جواب فرزند آقای نبوی بابام بابت چه چیزی تقاضای عفو کند! که با جواب خشم آلود و پرخاشگر این فرد مواجه می شود و می گوید :پس بماند 4 سالش را طی کند.
از طرفی دیگر خانواده آقای نبوی با فشارها و اذیت وآزارها مامورین وزارت اطلاعات مواجه هستند و دائم آنها را به اداره اطلاعات سمنان احضار می کنند مورد بازجوئی ،تهدید و بازداشت قرار می گیرند .از اشتغال و تحصیل آنها ممانعت به عمل می آید.
خانواده آقای نبوی هنگامی که برای ملاقات با عزیزاشان مراجعه می کنند با برخودهای غیر انسانی بازرسی بدنی توهین آمیز و ممانعت از ملاقات با عزیزاشان مواجه هستند.بعنوان مثال عموی 84 ساله آقای نبوی که تنها فرزندش سید عماد نبوی در دهۀ 60 اعدام گردیده با قهولت سن و شرایط جسمی بدی از سمنان برای ملاقت مراجعه کرده بود که زندانبانان در آخرین لحظات از ملاقت او ممانعت به عمل آوردند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، صدور احکام سنگین علیه این مقاله نویس،ممانعت از درمان ،فشار وارد کردن علیه خانواده اش و ممانعت از ملاقت اعضای خانواده با او را محکوم می کند، و از سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به اینگونه اعمال غیر انسانی علیه زندانیان سیاسی و خانواده های آنها است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
اول مهر 1387 برابر با 22 سپتامبر 2008
شرایط مقاله نویس فوق را به سازمانهای زیر گزارش شد
1-گزارشگران بدون مرز
2-عفو بین الملل
4- شورای حقوق بشر سازمان ملل
5- کمیسر عالی حقوق بشر
6- دیدبان حقوق بشر

http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10

حق کار/حق رفاه/حق انتخاب-حشمت اله طبرزدی

به لطف گسترش فناوری ارتباطی از جمله؛رادیو،تلوزیون،ماهواره،روزنامه ، موبایل،فاکس و اینترنت،و متقابلا حهالت،سرکوب،جمود و استبداد جمهوری اسلامی و نابسامانی های ناشی از عملکرد این رژیم عقب مانده و واپس گرا،آگاهی و همدلی بین نیروهای آزادیخواه هر روز گسترش می یابد.به موازات گسترش این همدلی و آگاهی در بین اپوزسیون درون و برون مرز و ارتباط بیش از پیش آن ها با نیروهای اجتماعی، به مرور این پرسش منطقی و تاریخی،به وجود آمده است که چگونه باید،جزایر جدا افتاده طرفدار حقوق مدنی،حقوق بشر،مطالبات اقتصادی،آزادی های اجتماعی و مطالبات سیاسی را به یکدیگر پیوند داد.

ضرورت پیوند دهی بین این جنبش عام اجتماعی که مشتمل بر جنبش های گوناگون یا خرده جنبش هاست،ذهن عالمان\\\" جامعه شناسی مبارزه \\\"را به سوی یک حلقه ی پیوند دهنده ارجاع می دهد.شاید از دید برخی،حلقه یا حلقه های ارتباط دهنده و پیوند ساز در جنبش مدنی-سیاسی کنونی،فرد یا افراد و بلکه حزب یا آلترناتیو معینی بوده که از درون جنبش زایش کرده و یا حداقل،با جنبش مدنی-سیاسی،پیوند عینی داشته است.البته این مساله در جای خود از موضوعیت برخوردار است،اما از دیدگاه من،حلقه ی پیوند دهنده،به این مساله محدود نخواهد شد.

در واقع،آلترناتیو،دارای هر نام و عنوان یا حتی محتوایی که باشد،صرفا یک امر لازم است،اما کافی نیست.باید در کنار الزام اجتماعی به سراغ کفایت کننده نیز بود و یا فرمولی را به دست داد که لازم و کافی را دربر داشته باشد.من از این فرمول به «درد مشترک»تعبیر می کنم.به بیان دیگر،بر این اندیشه هستم که ابتدا،محتوای معین و مکفی را برای پیوست نیروهای گوناگون اجتماعی،ارایه دهیم و سپس در صدد یافتن شکل پیوند برآییم.اگرچه شکل و محتوا،لزوما از یکدیگر جدا نیست،اما برای تحلیل مساله،می توان به صورت تجریدی،آن ها را از یکدیگر جدا فرض نمود.

بنابراین،اگر«درد مشترک»به عنوان مساله ی مورد توافق،به دست بیاید،امکان شکل دهی به یک آلترناتیو کارامد،آسان تر خواهد بود.تردید ندارد،در این نظزیه پردازی،برای یافتن حلقه ی پیوند دهنده،اصولی بدیهی گرفته شده است.این اصول عبارتند از:

1-حفظ تمامیت ارضی ایران2-اعاده ی حقوق اقوام گوناگون ایرانی3-التزام به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و به ویژه تساوی حقوق زن و مرد4-سکولاریسم5-آزادی و دموکراسی.بنابراین،هر نیروی اجتماعی که یکی از اصول بالا را نپذیرد،اگرچه ممکن است تا جایی با جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران همراه باشد،اما نمی تواند در حلقه ی پیوند دهنده،جایگاه موثری داشته باشد.البته واضح است که فعالین مدنی،اگرچه سکولاریسم یا تغییر رژیم را در متن شعارها و مطالبات خود قرار نمی دهند،ولی این به دلیل مرحله بندی کردن مطالبات است.در صورتیکه برخی نیروهای سیاسی مثل اصلاح طلب های پیشرو،اصولا در ایدئولوژی خود،سکولاریسم را نپذیرفته و به همین دلیل،صرفا در مراحلی از مبارزه ی مدنی و سیاسی با جنبش همراه خواهند بود.

«درد مشترک»یا امر پیوند دهنده ی نیروهای گوناگون اجتماعی-سیاسی می بایست دارای سه ویژگی اصلی باشد.ویژگی اول این است که برای توده های مردم از هر جنس،صنف و طبقه،پیامی روشن ارسال کند و آن ها مطالبات خود را در این پیام ببینند.اگر چنین پیوندی برقرار نشود،محال است،توده ها از جنبش حمایت کنند.یکی از نقاط ضعف اصولی جنبش دموکراسی خواهی فعلی ایران،این عدم پیوند است.

ویژگی دوم این است که امر پیوند دهنده،از محتوای مدرن و روشنفکرانه برخوردار باشد.به بیان دیگر،نخبگان،روشنفکران،احزاب،اقوام و در یک کامه«الیت»های جامعه،قانع شوند که اگر در چنین امر پیوند دهنده ای حضور فعال داشته باشند،به کژراهه ی «همه با هم»آیت اله خمینی نخواهد رفت.بلکه امر پیوند دهنده از یک محتوای روشن و مدرن برای تحقق مطالبات سیاسی-اجتماعی احزاب با گونه گونی مرام ها برخوردار باشد.

ویژگی سوم امر پیوند دهنده این است که ،می بایست از یک مقبولیت و پذیرش جهانی برخوردار باشد.حتی آیه اله خمینی برای این که دنیای آزاد را با خود همراه کند،در سخنرانی های پاریس-پیش از پیروزی و نه وقتی که خر مراد را سوار شد و همه ی وعده های خود را زیر پا گذاشت-به جهانیان اعلام کرد که ما یک جمهوری مثل سایر جمهوری های دنیا می خواهیم !؟!بنابراین،حتی مذهبی ترین انقلابی در پایان قرن بیستم،درمی یابد که باید پیامی به جهان بدهد که برای آنان قابل فهم و پذیرش باشد.

من بر این باورم که امر پیوند دهنده برای یافتن«درد مشترک»به منظور ارایه ی یک پیام معطوف به اتحاد نیروها که سه ویژگی بالا را نیز در بر داشته باشد،می بایست مضمون خود را اعلامیه ی جهانی حقوق بشر قرار بدهد.اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،اگرچه در کشور ما ناقص فهمیده شده اما به اندازه ی کافی محتوای اقنایی برای یک راه حل مشترک را در بردارد.برخی بر این گمان هستند که «حقوق بشر»یک امر لوکس برای طبقه ی «الیت »یا حداکثر،طبقه ی مرفه جامعه است.به همین دلیل اگر از لایه های گوناگون جامعه درباره ی نهادها و کوشندگان حقوق بشر پرسش شود،فورا به یاد اعدام،سنگسار،زندانی سیاسی و حقوق بهائیان می افتند.برای این که ،کوشندگان حقوق بشری در تعریف و رویکرد اجتماعی خود،چنین ذهنیت ناقصی را در بین توده ها به وجود آورده اند.

اصول اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بر حقوق مسلم شهروندان در همه ی حوزه ها تاکید می گذارد.برای مثال از اصل 18 تا اصل26 بر حق آزادی،انتخاب،دموکراسی و نیز بر حق کار،حق زندگی شرافتمندانه و حق رفاه امضا می گذارد.برای نمونه اصل 25 را می آورم تا به

خواننده ی گرامی یاد آوری کنم:«هرکس حق دارد که سطح زندگی او،سلامتی و رفاه خود و خانواده اش را از حیث خوراک و مسکن و مراقبت های طبی و خدمات لازم اجتماعی تامین کند و همچنین حق دارد که در مواقع بیکاری،بیماری،نقص اعضا،بیوگی،پیری یا در تمام موارد دیگری که به علل خارج از اراده ی انسان،وسایل امرار معاش او از بین رفته باشد از شرایط آبرومندانه ی زندگی برخوردار باشد...»

جالب است بدانید که این حقوق بر گردن کسی است.یعنی این حقوق به شکل کلی و مطلق نیامده است.بلکه«حق بر»است.حق بر کی است؟حق بر گردن دولت و اجتماع است.این حقی است که هرکس به صفت انسان بودن و شهروند بودن و عضو جامعه بودن دارد و مسلم است که دولت به عنوان نماینده ی شهروندان و متصدی امور اجتماع،باید این حقوق را تامین و تضمین کند.به ویژه در کشوری مثل ایران که در آمد های ملی ، منابع ملی،سرمایه های کلان،معادن،شرکت های بزرگ،درآمد های مالیاتی و خلاصه همه چیز در اختیار و انحصار دولت است،بر آوردن این حقوق به صورت مضاعف خواهد بود.

اگر دولت به خود حق می دهد که در همه ی امور شهروندان دخالت کند و خود را قیم و سرپرست ملت به حساب بیاورد و در همه ی حوزه ها حتی حوزه ی اخلاق و دین و مذهب،برای جامعه ارزش سازی کرده و تصمیم بگیرد و چیزهای زیادی را به جامعه تحمیل کند،می بایست شهروند نیز بداند که دولت به حقوق او تجاوز کرده یا حقوق او را زیر پا گذاشته و به مسئولیت خود عمل نکرده است.

اگر قرار باشد در ذیل اصول گوناگون اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،قلم فرسایی شود،مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.و اگرچه نیاز است تا با این روشنگری ها،شهروندان را به حقوق انسانی خود آگاه کرد،ولی بحث من اینک این نیست.من می خواهم تاکید کنم که اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،حق کار،حق رفاه،حق انتخاب و سایر حقوق را به صورت یک چندضلعی منتظم و همراه با هم برای شهروند ضروری فرض کرده است.با استناد به این متن می توان به امر پیوند دهنده و پیام روشن رسید.پرسش از این که«چگونه باید مردم را با یکدیگر متحد»کرد؟چگونه باید از این وضعیت نجات یافت؟

مضمون اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،دعوت آحاد جامعه به ویژه کشاورزان،کارگران،فرهنگیان،کارمندان،دانشجویان،صنعت گران،روشنفکران،اقوام،زنان و سایر لایه ها و گروه های اجتماعی برای بازخواهی از دولت در جهت رسیدن به حق کار،حق مسکن،حق بهداشت،حق آموزش،حق آزادی،حق دموکراسی و حق هر نوع انتخاب ازاد است.این همان اعلامیه ای است که هر نوع شکنجه،تفتیش عقیده و تبعیض را قویا نفی کرده است.و این همان اعلامیه ای است که حق داشتن وکیل،حق داشتن هر نوع دین و عقیده و حق تغییر دین و عقیده را به رسمیت شناخته است:نکته ی مهم این است که اصول این اعلامیه،برای عموم مردم پرورده شود.حق کار/حق رفاه/حق انتخاب،حقوق اولیه و مسلمی است که اصول 18 تا 26 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،پشتوانه ی آن است.

برای پیوند دهی بین توده ها و نخبگان از یک سو و سایر اپوزسیون ها با یکدیگر،از دیگر سو،می توان محتوای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر راباز پروری کرد و از آن به پیام روشن،قاطع و کوتاهی رسید.پیامی که توده ها دریابند که با تمسک به آن می توانند به کار،مسکن،بهداشت،آموزش و رفاه لازم دست یابند و نخبگان نیز اطمینان یابند که در پرتو آن،به حقوق اولیه ی خود دسترسی خواهند یافت و خود بر سرنوشت خود مسلط شده و از شر این حکومت تحمیلی نجات یابند.من به سهم خود از نویسندگان و کوشندگان سیاسی و مدنی و مبارزان راه آزادی و دموکراسی دعوت می کنم،در این زمینه روشنگری کرده و راه رسیدن به «امر پیوند دهنده»یا «درد مشترک»را هموار سازند.

بر گرفته از وبلاگ ایران برای ایرانی





با پیوستننوشته های پیشین

September 20, 2008

اعتصاب رانندگان و کاميون داران در اهواز

به نام آزاديگزارش تصويري اعتصاب رانندگان و کاميون داران در اهواز مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران جمعيتي است متشکل از مدافعان حقوق بشر در حوزه ايران و به استناد ماده 28 اعلاميه جهاني حقوق بشر در فروردين ماه سال 85 اعلام موجوديت نمود. فارغ از هر گونه وابستگي سياسي و بدون پايبندي به هيچگونه مرز بندي سياسي اين مجموعه تلاش مي نمايد تا با ارتقاي سطح آگاهي هاي جامعه به واسطه آموزش ، حقوق بشر را در جامعه ايران نهادينه ، حمايت و ابقا نمايد همچنين اين مجموعه با تکيه بر عنصر ارتباطات در قالبهاي رسانه اي و سازمان هاي ذيصلاح داخلي و بين المللي نسبت به جلب حمايت افکار عمومي ميزان حمايت حقوقي از قربانيان نقض حقوق بشر در ايران اقدام مي نمايد .----------------------------
P.O.BOX : Tehran
/ 138-33455
Email : info@hra-iran.org
Site : www.hrairan.com
Site : www.hra-iran.org
--------------------------------------------------------------------------------
درباره مجموعه :RSSRSS
--------------------------------------------------------------------------------
عضويت در مجموعه اساسنامه
مرامنامه
فرم عضويتبيش از 1700 تن از رانندگان و کاميونداران اهواز ، 15 روز متوالي است که با کاميونهاي خود دست به اعتصاب و اعتراض زده اند ، اين افراد با به صف کردن ماشينهاي خود در جاده سه راه خرمشهر به مسير پايانه حمل و نقل اهواز به طول تقريباً 3 کيلومتر خواست هاي خود را به شرح ذيل اعلام نموده اند :
1-رسيدگي به وضعيت اعلام بار با نظارت دولت بر باربري ها
2-راه اندازي مجدد سنديکاي باربري که از 14 ماه پيش به حالت تعليق درآمده است
3-رسيدگي به وضعيت رفاهي و امکاناتي خود
صبح روزجاري در پانزدهمين روز متوالي بيش از 600 کاميون در اين جاده به نشانه اعتراض توقف نموده اند که تصاوير ذيل از اين تجمع مي باشد :

درخواست رضا ملک-انجمن زندانیان سیاسی

رضا ملک از زندانیان سیاسی که در 8 سال گذشته متحمل شکنجه ها و لطمات جسمی و روحی زیادی شده ولی هرگز از مواضع خود کوتاه نیامده است از مجامع حقوق بشری و پزشکان بدون مرز استمداد طلبید. این درخواست اقای ملک یک درخواست قانونی است. برای این که همه ی زندانیانی که او را در بند امنیتی 209 دیده اند ،شاهد وضعیت اسفبارش بوده اند. امید است به درخواست ایشان رسیدگی گردد.

September 19, 2008

زندان و زندانی در جمهوری اسلامی-انجمن زندانیان سیاسی

از آن جا که جمهوری اسلامی یک حکومت ایدئولوژیک است،زندانی را به چشم یک انسان گناهکار می بیند.گناهکاری غیر از مجرمیت است.برای این که مجرم بودن،دارای بار دینی و ایدئولوژیک نیست.هر فرد به دلیل تخطی از حقوق شهروندی یا یک نوع قانون شکنی و تجاوز به حقوق فرد یا جامعه به صورت نسبی و در یک چارچوب معین،مجرم به حساب خواهد آمد و مطابق قانون با او برخوردخواهدشد.بنابراین طبق قوانین عرفی و قرار دادهای معمول اجتماعی،اگر دادگاه صالحه با حضور وکیل و در یک شرایط قانونی،کسی را برای امر خاصی مجرم شناخت،در چارچوب همان قانون با آن برخورد خواهد کرد و با پایان مجازات،آن فرد همچون سایرین بوده و هیچ نگاه نا صحیح و غیر قانونی متوجه ی او نخواهد بود.
ولی در نظام های ایدئولوژیک به ویژه یک حکومت مذهبی،همچون جمهوری اسلامی،فرد مجرم البته حتی پیش از آن که جرم او اثبات شده باشد،گناهکار به حساب می آید.گناه دارای بار ایدئولوژیک است.آدمی که مشروب خورده،قمار کرده،عربده کشیده،قاچاق کرده یا به حکومت انتقادی وارد کرده و یا اعتراضی به عمل آورده است،نه تنها مجرم است بلکه گناهکار هم هست.سزای مجرمیت او را قاضی،دادستان،دادگاه انقلاب،دستگاه امنیت و زندانبان خواهند داد اما سزای گناهکاری اش با خدا و روز قیامت خواهد بود.گناهکاردیدن متهمین و مجرمین از سوی کارگزاران حکومت مذهبی،موجب می شود که آن ها را آدم های پلید،نجس،لاابالی،اوباش،گمراه و خطا کار ببینند. به همین دلیل است که نوعی تبعیض اجتماعی و آپارتاید حقوقی نتیجه ی منطقی نگاه بالا به افراد اجتماع است.مومنین حاکم یا دینداران حکومتی به محض برخورد با یک فرد متهم به ویژه اگر سیاسی یا به تعبیر آن ها امنیتی باشد،حتما او را محکوم خواهند کرد.زیرا ایدئولوژی یا مذهب سیاسی شده،چنین نگرشی را موجب می شود.مذهب سیاسی شده معادل فقه سیاسی است.فقه سیاسی عبارت است از مسائل سیاسی و احکام مربوط به آن.در واقع فقه سیاسی به جای آیین دادرسی و قوانین مربوطه می نشیند.قاضی دادگاه ،زندانبان و ماموران امنیتی،نگاهی را با خود حمل می کنند که زاییده و زاینده ی فقه سیاسی است.عباراتی چون محارب،معاند،مفسد،فریب خورده،عامل بیگانه،دشمن،نا خودی و افراد گمراه و گناهکار،برگرفته از احکام فقهی برای مسایل عرفی است که فقها مدعی اند از کتاب،سنت و حدیث اجتهاد کرده و با جعل این عناوین،حکم لازم را به دست می آورند.سنگسار،اعدام،قطع دست و پا،نفی بلد،تبعید،زندان،محرومیت اجتماعی و انواع احکام فقهی اعم از تعزیرات و حدود،چیزی جز نتایج فقه سیاسی در حوزه ی حقوقی و جزایی نیست.
ولی علاوه بر این نگاه عرفی شده ی فقهی یعنی صدور احکام به ظاهر آسمانی برای جرایم دنیایی،نگرش کارگزاران مذهبی به متهمین و مجرمینی که مصداق عناوین و احکام بالا قرار می گیرند،یک نگاه ایدئولوژیک است.به گونه ای که آن ها آدم های محکوم شده را به عنوان آدم های گمراه و پلید به حساب می آورند.یعنی با نگرشی تئوکراتیک و مطلق گرا در احوالات مردم به ویژه محکومین و متهمین و مجرمین می نگرند.به همین دلیل است که این گمراهان را لایق هر نوع برخورد و مجازات به حساب آورده،اگر راهی باشد همه ی آن ها را به دریا می ریزند تا زمین از لوث وجود آن ها پاک شود و به جای آن ها فرشتگانی را خواهند گمارد که مطلقا از هر نوع جرم و خطایی منزه باشند.اگر بارها و بارها دیده و شنیده شده است که طی 30 سال گذشته،هزاران زندانی در زندان های جمهوری اسلامی مورد شکنجه،ضرب و شتم،اهانت،بی حرمتی،اعدام،سنگسار و قطع دست و پا قرار گرفته اند،به این دلیل است که نظام حقوقی و قضایی و سیستم امنیتی و سازمان زندان بانی و زندان بانان جمهوری اسلامی،گرفتار نگرشی ایدئولوژیک و مطلق نگر بوده اند.آن ها اعتقاد داشته اند که این زندانیان،گناهکار،گمراه و بی ارزش بوده اند.بنابرین،هرگاه یک مومن البته از نوع حاکم و مسلط،با یک آدم گناهکار رو به رو شود،به خودی خود و تحت تاثیر آموزش های عقیدتی،باور داشته که این آدم گناهکار،لیاقت آن را ندارد که همچون یک انسان با او رفتار شود.باید او را مورد تحقیر،توهین،آزار و اذیت و بلکه شکنجه قرار داد و حتی الامکان او را از روی زمین برداشت تا زمین جایگاه صالحان و فرشتگان شود.اصولا فلسفه ی حکومت های دینی،غیر از این نیست و جز این عمل نکرده اند.علت اصلی خشونت زیاد در حکومت های مذهبی،وجود چنین نگرش تبعیض آمیز نسبت به شهروندان است.برای این که مومنین حاکم بر این عقیده هستند که این الگوی رفتاری را از کتاب آسمانی الهام می گیرند.افراد یا مومن،پاکیزه و اهل عمل صالح هستند که مورد تشویق قرار می گیرند و سزای آن ها بهشت است یا اهل گناه و گمراهی اند که باید به جهنم رفته و در آن جا انواع شکنجه ها را تجربه کنند.بنابرین،فقه سیاسی و نگرش ایدئولوژیک به کارگزار دینی اعم از قاضی،امنیتی،زندانبان و غیرو،حکم می کند تا گمراهان و مجرمان به ویژه آنان که با نظام سیاسی دینی مخالفت می کنند به اشد مجازات برسند.
اگر زندان ها و بازداشت گاه های جمهوری اسلامی را تجربه کرده باشید به ویژه اگر به اتهام سیاسی دستگیر شده باشید،مشاهده کرده اید که مامورین در سطوح مختلف به گونه ای با شما برخورد می کنند که انگار آن ها فرشته و نماینده ی خدایند و شما شیطان!! برخورد آن ها اعم از قاضی،مامور و زندانبان با زندانی از روی تبختر،غرور و خشونت است.برای این که فقه سیاسی و آموزه ی مذهب سیاسی به آن ها چنین الغا کرده است.البته مواردی اتفاق می افتد که به شما نگاهی از روی ترحم روا می دارند.این در صورتی است که به زعم آن ها، زندانی گناهکار و گمراه،به ذلت،گمراهی،نادانی و ناپاکی خود اعتراف کرده و در آن شرایط آموزه ی مذهبی حکم می کند که او را مورد عفو قرار بدهند و به عنوان بنده ی خدا-و نه انسان شرافتمند و غیر عبد-او را مورد تفقد قرار بدهند.
این که آیا آدم های مومن یا ایدئولوژیک اما حاکم و مسلط،خود از هر نوع خطا،لغزش،گناه و انحراف اخلاقی،اقتصادی و اجتماعی مبرا بوده و همگان فرشتگانی پاک و منزه اند یا خیر،تاثیر چندانی در نگرش آن ها درباره ی غیر خودی ها یا آدم های گمراه ندارد،برای این که فقه سیاسی اشان چنین الغا کرده است که اگر هر نوع خطایی داشته باشی اما از حاکمیت احکام ایدئولوژیک شده طرفداری نمایی،به نحوی خطا های تو پوشیده خواهد شد.تا زمانی که نگرش کارگزاران نظام دینی و ولایی به مساله ی جرم و مجرم یک نگاه ایدئولوژیک است باید انتظار داشت،زندانی اعم از سیاسی و غیر سیاسی به عنوان یک فرد گمراه،گناهکار و بی ارزش مورد توهین و تحقیر قرار بگیرد و خشونت گفتاری و رفتاری در برخورد با آن ها،روا داشته شود.تاریخ غم بار و سیاه 30 سال زندانبانی جمهوری اسلامی و شرایط بسیار سخت و غیر انسانی زندان ها به ویژه در برخورد با زندانی های امنیتی موید تحلیل فوق است.
اگرچه در سال های اخیر از شدت این خشونت ها کاسته شده است اما تا رسیدن به نقطه ای که نسل حاکم که پرورش یافتگان مکتب امثال لاجوردی و سعید امامی هستند،مناصب قضایی و امنیتی و زندانبانی را به نسلی وابگذارند که نگرشی بیشتر عرفی و کم تر ایدئولوژیک داشته باشد و به همین دلیل زندانیان را نیز انسان به حساب بیاورند،دم شتر به زمین خواهد رسید.ولی به هر حال،وظیفه ی حقوق بشری ما ایجاب می کند با نقد این گونه نگرش های مطلق نگر و «فیریز»شده یا انجمادی و دفاع از زندانیان بی گناه و قربانیان خشونت و شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی در تغییر شرایط به نفع انسان ها و برعلیه آدم های مسخ شده،تلاش کنیم.

پیش گیری از ثبت نام بهاییان-انجمن زندانیان سیاسی

بعد از اعلام نتايج نهايي کنکور سراسري سال 87 بسياري از داوطلبان بهايي کنکور سراسري متوجه شدند که براي آنها به جاي کارنامه \"نقص پرونده\" درج شده است. در اين ميان همانند سالهاي پيش تعداد محدودي از داوطلبان بهايي کارنامه ي خود را دريافت نمودند و براي انتخاب رشته اقدام نمودند.
در حال حاضر تعداد اندکي از جوانان بهايي در دانشگاه هاي کشور مشغول به تحصيل هستند که ورودي سالهاي 85 و 86 مي باشند. اکثر کساني که در سالهاي مذکور وارد دانشگاه شدند اخراج شدند و اقدامات آنان تا اين لحظه بي نتيجه بوده است. امسال نيز بعد از اينکه تعداد محدودي از داوطلبان بهايي کارنامه ي خود را دريافت نمودند انتظار اين ميرفت که حداقل تعداد اندکي از آنها بتوانند وارد دانشگاه شوند
اما در سال جديد ترفندي جديد براي جلوگيري از ورود بهاييان به دانشگاه ها انديشيده شده است. ثبت نام دانشگاه اينترنتي است و در قسمت مذهب 5 گزينه براي انتخاب وجود دارد که شامل \"شيعه، سني، مسيحي، زرتشتي و کليمي\" مي باشد. در صورتي که داوطلب هيچ يک از اين گزينه ها را انتخاب نکند ثبت نام براي او غيرممکن خواهد بود! اين موضوع مغاير با بند 3،14 و 9 اصل سوم قانون اساسي و نيز اصول 14،19، 20 و 30 قانون اساسي است.
براي مثال به اصل بيستم قانون اساسي توجه کنيد: : \"همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند.\" با توجه به اين ترفند جديد \"همه افراد ملت اعم از زن و مرد\" در افرادي خلاصه مي شود که داراي پنج عقيده ي ذکر شده در فرم ثبت نام دانشگاه ها مي باشند و در غير اين صورت حق تحصيل ندارند! با توجه به اصول و احکام ديانت بهايي، کتمان عقيده در اين آيين وجود ندارد و اين انتخاب تستي و اجباري بهاييان را مجبور به انجام عملي بر خلاف احکام و معتقدات آنان مي نمايد.
در سالهاي گذشته با توجه به دستي بودن ثبت نام در دانشگاه هاي کشور فرد بهايي با خالي گذاشتن گزينه ي مذهب يا قرار دادن خط تيره روبروي آن در دانشگاه مربوطه مشغول به تحصيل مي شد که البته بازهم در مراحل بعد اخراج مي گرديد ولي در سال جديد به شکلي ناعادلانه تر و غير منصفانه تر عده ي زيادي از استعدادهاي کشور ايران پشت درهاي بسته ي دانشگاه قرار مي گيرند و مثل سالهاي پيش هيچ ارگان، سازمان و نهادي حاضر به پاسخ گويي در قبال اين عمل غيرقانوني و غير انساني نيست.در تصوير ذيل فرم ثبت نام اينترنتي دانشگاه شيراز را مشاهده مي کنيد.

حقوق بشر در هفته ای که گذشت /اقلیت‎ ‎ها در تنگنا - احمد باطبی

در هفته ای که گذشت هماننده هفته های گذشته موارد متعددی از نقض حقوق بشر را در کشور شاهد بودیم، اما موارد ‏نقض حقوق اقلیت های مذهبی و اهل سنت با توجه به وسعت آن از ویژ گی خاصی برخوردار بوده است. با توجه به ‏نزدیکی نشست عمومی سازمان ملل متحد و حضور نمایندگان جمهوري اسلامی در آن و طبیعتا توجه جامعه جهانی به ‏موارد نقض حقوق بشر در ایران، شتاب زدگی حکومت در برخورد های متعدد با خواست های اجتماعی تحلیل خاص ‏خود را میطلبد. به هر شکل در گزارش این هفته با دسته بندی گزارش های رسیده موارد برجسته در حوزه های مختلف ‏ارائه می شود. ‏

‎‎زنان‎‎

پروين اردلان، جلوه جواهری، مريم حسين‌خواه و ناهيد کشاورز با استناد به ماده ٥٠٠ قانون مجازات اسلامی، برای ‏نوشتن در سايت های تغيير برای برابری و زنستان که از حقوق زنان دفاع می کنند، هر کدام به شش ماه زندان تعزيری ‏محکوم شدند. گزارشگران بدون مرز در اين باره اعلام کرد :‏

تنها جرم اين چهار وب‌نگار انتشار مقالات و نظرات خود بر روی اينترنت است، نشريات آنها نيز پيش از اين توقيف ‏شده بود. وب‌نگاران فمينيست با احضارها و بازجويی‌های مکرر قربانی سخت‌گيری‌های ناموجه مقامات قضايی هستند. ‏ما خواهان توقف صدور احکام زندان و احضار و آزار وب‌نگاران و روزنامه نگاران هستيم. \" اين وب‌نگاران با استناد ‏بر ماده ٥٠٠ قانون مجازات اسلامی و برای \"تبليغ عليه نظام جمهوری اسلامی ايران\" به زندان محکوم شده اند. ‏

پروين اردلان برنده ی جايزه حقوق بشر اولاف پالمه در سال ٢٠٠٧ و عضو تحريریه سايت تغيير برای برابری در ‏سال جاری برای چندمين بار از سوی دستگاه قضايی به زندان محکوم شده است. اين وب‌نگار فمينيست تا امروز به ‏شش سال و نيم زندان که يکسال آن زندان تعزيری است محکوم شده است. جلوه جواهری وب نگار و عضو تحريریه ‏سايت های تغيير برای برابری و مدرسه فمينيستی در تاريخ ١٠ آذر ماه نيز از سوی دادسرای ويژه امنيت تهران، با ‏‏\"اتهاماتی\" چون \"تشويش اذهان عمومی، تبليغ عليه نظام، نشر اکاذيب از طريق انتشار اخبار کذب در زنستان و تغيير ‏برای برابری\" زندانی شده بود. اين وب نگار در روز ١٢ دی ماه ١٣٨٦ با سپردن ٥ ميليون وثيقه از زندان اوين آزاد ‏شده بود. ناهيد کشاورز، وب نگار و عضو تحريریه سايت تغيير برای برابری نيز تاکنون دوبار دستگير شده است. او ‏آخرين بار در روز ١٣ فروردين ماه ١٣٨٦ به هنگام پوشش خبری تلاش فعالان کمپين \"يک ميليون امضاء برای تغيير ‏قوانين تبعيض‎آميز\" در پارک لاله تهران، توسط ماموران امنيتی دستگير شده بود. مريم حسين خواه، روزنامه نگار و ‏وب نگار عضو تحريريه سايت تغيير برای برابری پيش از اين در روز يکشنبه ٢٧ آبان ماه از سوی دادسرای ويژه ‏امنيت با اتهاماتی چون \" تشويش اذهان عمومی، تبليغ عليه نظام، نشر اکاذيب از طريق انتشار اخبار کذب در زنستان و ‏تغيير برای برابری \" دستگير شده بود. وی در روز ١٢ دی ماه ١٣٨٦ با سپردن ٥ ميليون وثيقه از زندان اوين آزاد ‏شد. از سوی ديگر ژيلا بنی يعقوب روزنامه نگار روزنامه سرمايه و وب‌نگار سايت کانون زنان ايرانی در تاريخ ١٢ ‏شهريور از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی بدون هيچ توضيحی احضار شد. ژيلا بنی يعقوب روزنامه نگار ‏شناخته شده ايرانی در طی دوسال گذشته از سوی مقامات قضايی و امنيتی چندين بار احضار و بازداشت شده است. از ‏جمله به همراه ٩ تن از مدافعان حقوق زنان برای شرکت در تجمعی در سالروز ٢٢ خرداد، روز همبستگی زنان به ‏شکل خودسرانه بازداشت شد، همه ی دستگير شدگان در اولين ساعات جمعه ٢٣ خرداد با قيد ضمانت آزاد شدند. ‏

‎‎زندانیان سیاسی‎‎

دو سال از مرگ مشکوک ولی الله فیض مهدوی گذشت. ‏
دو سال پیش در چنین روزهایی زنداني سياسي ولي الله فيض مهدوي در زندان رجايي شهر کرج در تاريخ 3 شهريور ‏‏85 براي احقاق حداقل حقوق انساني خود که عبارت بودند از :‏

‏1- تقاضاي ملاقات با وکيل
‏2- انتقال از بند زندانيان خطرناک به نزد ساير زندانيان سياسي
‏3- شفاف سازي پرونده و ابلاغ رسمي نقض حکم اعدام خود
اقدام به اعتصاب غذا کرد، وي در تاريخ 11شهريور ماه يعني در هشتمين روز اعتصاب غذاي خود، اعتصاب را به ‏اعتصاب آب تغيير داد و با امتناع از نوشيدن آب بر تحقق مطالبات انساني خود پافشاري نمود، در تاريخ 15 شهريور ‏ماه نامبرده به صورت غيرمنتظره به بيمارستان شريعتي تهران منتقل و ساعاتي بعد مرگ وي اعلام شد. مسئولان ‏زندان مرگ وي را ابتدا سکته مغزي بر اثر اعتصاب آب و غذا و سپس سهراب سليماني مديرکل سازمان زندانهاي ‏استان تهران مرگ وي را بر اثر خودکشي ناموفق عنوان نمود، در اين راستا بر ساير زندانيان سياسي زندان رجايي ‏شهر کرج فشار مضاعفي وارد نمودند تا اقدام به شهادت در مورد اقدام به خودکشي نامبرده نمايند که زندانيان مذکور ‏طي نامه اي نسبت به اين موضوع افشاگري نمودند.

جسد اين زنداني سياسي هيچگاه به خانواده خود تحويل داده نشد و هيچگاه پرونده مرگ وي همچون مرگ مشکوک اکبر ‏محمدي به دست تحقيق هياتي بي طرف سپرده نشد تا حقايق مرگ مشکوک زندانيان سياسي بيش از پيش روشن گردد. ‏

‎‎زندانیان سیاسی زندان اردبیل‎‎

وضعیت زندانیان سیاسی زندان اردبیل به نامهای علي عباسي، محمد پالش، دکتر عوده عفراوي، محمد علي نارويي، ‏محمد رحيم ناروئي و بابک دادبخش که ضمن عدم اجرای اصل تفکیک جرایم و نگهداری در بند زندانیان خطرناک از ‏حداقل حقوق انسانی خود محروم هستند، نامناسب است، بطوریکه آقای علی عباسی بیش از ده روز است با شکستگی ‏دست چپ از رسیدگی پزشکی محروم مانده است، دست وی دچار تورم و التهاب زیادی شده بطوریکه برای انجام امور ‏شخصی خود هم با مشکل روبه روست. اعتراضات این زندانیان هم تا کنون نتیجه ای در بر نداشته. از دیگر موارد ‏اعتراض زندانیان مذکور تغذیه نامناسب درزندان اردبیل است. مسئولین غذای زندانیان اردبیل را برای سه وعده غذا و ‏چای برای هر فرد جمعا 250 تومان تعیین کرده اند که با این وضع مشخص است که این زندانیان چه تغذیه ای دارند. ‏این مبلغ سابقا 700 تومان برای هر فرد بوده است. ‏

‎‎بازداشت شدگان مراسم خاوران‎‎

جعفر اقدامي، زنداني سياسي سابق که پس از تحمل چهارسال حبس تعزيري از زندان رجايي شهر کرج سال گذشته آزاد ‏گرديده بود در پي شرکت در مراسم يادواره زندانيان سياسي قتل عام شده دهه شصت، روز جمعه مورخه 8/6/87 در ‏گورستان خاوران بازداشت و به بند 209 زندان اوين منتقل شد. ‏

آقاي اقدامي از اعضاي مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران است که جهت تهيه گزارش از مراسم مذکور به گورستان ‏خاوران مراجعت و در اين مکان توسط نيروهاي امنيتي بازداشت شده است. ‏
پيگيريهاي مکرر خانواده اين فعال حقوق بشر از دادگاه انقلاب و زندان اوين تاکنون نتيجه اي در بر نداشته است و ‏خانواده وي کماکان در بي خبري و نگراني به سر مي برند. ‏

از دیگر بازداشت شدگان واقعه مذکور آقای امیر امیرقلی دانشجوی دانشگاه آزاد و سولماز ایگدل فعال حقوق زنان ‏هستند که علیرغم صدور قرار وثیقه صد میلیون تومانی به علت عدم توان تودیع وثیقه همچنان در زندان اوین به سر ‏می برند. ‏

گفتني است بيش از 17 نفر در اين مراسم بازداشت شده اند که هويت اکثر بازداشت شدگان نامعلوم است. ‏

‎‎آخرین وضعیت مسعود کردپور‏‎‎

مسعود کردپور، روزنامه نگار، معلم و فعال حقوق بشر در تاريخ 18/5/87 توسط نيروهاي امنيتي در شهر بوکان ‏بازداشت و به اداره اطلاعات اين شهر منتقل و پس از سپري کردن دوره بازجويي و تحقيقات مقدماتي در بازداشتگاه ‏اداره اطلاعات شهر بوکان که گزارشاتي از بدرفتاري با وي نيز در زمان نگهداري ايشان در بازداشتگاه مذکور منتشر ‏شد به زندان مرکزي بوکان منتقل گرديده بود. ‏

نامبرده در تاریخ 17/5/87 به شعبه يک بازپرسي دادگاه انقلاب شهر بوکان منتقل و مورد تفهيم اتهام قانوني قرار ‏گرفت، اتهام وی \"تبليغ عليه نظام\" از طريق مصاحبه و گفتگو با رسانه هاي بيگانه عنوان شده که آقاي کردپور اتهام ‏مذکور را رد کرده است.

شايان ذکر است که تفهيم اتهام طبق قانون در حداکثر زمان چهل و هشت ساعت آغاز بازداشت بايد توسط مرجع قضائي ‏صورت بگيرد. در هفته جاری وثیقه 50 میلیون تومانی برای آزادی موقت آقای کردپور از سوی دادگاه انقلاب شهر ‏مهاباد تعیین گردید و چنانچه آقای کردپور موفق به تامین این وثیقه گردد میتواند تا زمان دادرسی اتهامات خود آزاد ‏شود. ‏

‎‎محروم از ملاقات و درمان‎‎

بیش از یکماه است که بهروز جاوید تهرانی ممنوع ملاقات شده و تنها دلیل هم نوشتن نامه ای است که در آن شرح ‏شکنجه های زمان نگهداری خود در سلول انفرادی را افشا کرده است. وی از خدمات پزشکی هم محروم است و ‏علیرغم نیاز پرشکی که بعلت صدمات وارده ناشی از ضربه به سر در زمان بازداشت خود در 209 حاصل شده است، ‏و پزشک متخصص نیز بر نیاز فوری وی به خدمات درمانی تاکید نموده، همچنان از رسیدگی پزشکی محروم است. ‏

‎‎دادگاه اجلال قوامی‎‎

در روز 20/6/87 جلسه رسیدگی یه اتهامات اجلال قوامی، روزنامه‌نگار سنندجی در شعبه ۱۰۳ دادگاه عمومی این ‏شهر برگزار شد. ‏

در این جلسه اجلال قوامی از سوی قاضی جمال آبادی مورد تفهیم اتهام قرار گرفت. تحریک مردم به تخریب اماکن ‏دولتی در جریان تجمعات تابستان ۸۴ در سنندج اتهامی بود که قوامی آن را نپذیرفت و حضور خود در این تجمع و ‏تحصن را صرفاً در راستای حرفه‌ی روزنامه‌نگاری خود دانست و داشتن هر گونه نقشی در تحریک مردم جهت ‏تخریب اموال عمومی را رد کرد. ‏

دکتر نعمت احمدی وکیل مدافع این روزنامه‌نگار نیز با بیان اینکه موکلش در همین پرونده به اتهام توهین به رهبری و ‏ارتباط با احزاب مخالف دوران محکومیت خود را گذرانده است، تفکیک چنین اتهامی را از آن پرونده به لحاظ حقوقی ‏محل اشکال دانست. احمدی حضور قوامی در تجمع مذکور را صرفاً در چارچوب وظایف یک روزنامه‌نگار دانست و ‏در پایان از دادگاه درخواست صدور حکم برائت برای موکلش را نمود. ‏

گفتنی‌ست قبلاً در بخشی از این پرونده اجلال قوامی به ۳ سال حبس محکوم شده بود که با گذراندن یک سال از این ‏مدت در فروردین ماه امسال آزاد گردید. ‏

‎‎بازداشت دانشجویان دانشگاه تربیت معلم‎‎

احضار و بازداشت دانشجویان دانشگاه تربیت معلم همچنان ادامه دارد. در این راستا روز چهارشنبه مورخه 20/6/87 ‏امین شجاع و امین آریا از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم و از برگزار کنندگان تحصن خردادماه دانشگاه تربیت معلم ‏بازداشت شدند. ‏

شجاع و آریا پس از مراجعه به دادگاه انقلاب کرج بازداشت و به زندان رجائی شهر منتقل شدد. ‏
همچنین طی روزهای گذشته محمد شریفی یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم نیز بازداشت شد. ‏

‎‎برگزاری دادگاه انوشه آزادبر‎‎

جلسه رسیدگی به اتهامات تعدادی از دانشجویان طیف چپ که قرار بود در روزهای گذشته برگزار شود، به دلیل عدم ‏حضور قاضی و نماینده دادستان به زمان دیگری موکول شد. ‏

پیش تر قرار بود، جلسه رسیدگی به اتهامات بیژن صباغ روز شنبه در دادگاه انقلاب برگزار شود که این جلسه به دلیل ‏عدم حضور قاضی به تأخیر افتاد. جلسه دادگاه نسیم سلطان بیگی نیز به دلیل درخواست حضور وکیل در پرونده از ‏سوی وی، به تأخیر افتاد. ‏

در این میان، انوشه آزادبر تنها دانشجویی است که با حضور در دادگاه، به دفاع از خود پرداخت. این دانشجوی سابق ‏دانشگاه تهران در این جلسه، ضمن رد تمامی اتهامات موجود، گفته های خود را در جریان بازجویی، به دلیل فشارهای ‏شدید روحی و روانی در زمان بازداشت دانست. ‏

‎‎وضعیت مبهم داریوش حاتمی‎‎

داریوش حاتمی از فعالین جنبش هویت طلبی آذربایجان، اکنون با گذشت ۵۷ روز کماکان در بازداشت نهادهای امنیتی ‏قرار دارد. او در طی این مدت حتی یک بار نیز با خانواده خود تماسی نداشته است. ‏

بر اساس گزارش های کمیته ی پیگیری بازداشتی های هویت طلب دانشگاه تبریز، هیچگونه خبر موثقی در مورد ‏سلامتی وی در دست نیست و حتی بازپرس پرونده از وضعیت او اظهار بی اطلاعی کرده است. طبق اخبار دریافتی ‏همچنین اتهام و مکان نگهداری او نامعلوم است. ‏

گفتنی است برادر وی دکتر شاهرخ حاتمی به دلیل پیگیری وضعیت بازداشتی های تبریز، هفده روز را در بازداشت ‏نهادهای امنیتی گذراند و با قرار وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. ‏

‎‎وضعیت ناجی کعبی در زندان اهواز‎‎

ناجی سلمان کعبی یک فعال حقوق بشر در شهر اهواز سه ماه است که در زندان های شهرستان اهواز تحت آزار و ‏اذیت مداوم قرار دارد و تا سرحد مرگ شکنجه شده است به طوری که خطر مرگ وی را تهدید می کند. ‏

‎‎زندانیان اهل حق در سلول انفرادی‎‎

‏ چهار تن از پیروان مسلک اهل حق (علوی-علی الهی)، از روز یک شنبه ۲۴ شهریور بنا به دلایل نامعلوم به سلول ‏انفرادی انتقال یافته اند.

لاذم بذکر است آنها از تاریخ یازده فرودین ماه سال جاری در اعتراض به وضعيت نگهداري، فشارها و توهین های ‏مکرری که به دین و عقایدشان می شد، معانعت مسئولین زندان از رسیدن غذاهایی که با دستورات دینی اهل حق ‏مطابقت دارد و همچنين اعتراض به احکام صادره از سوي دادگاه، بمدت ۲۵ روز دست به اعتصاب غذا زده بودند.

سهندعلی محمدی (فرزند محمد)، بخشعلی محمدی (فرزند محمد)، عباداله قاسمزاده (فرزند قباد) و مهدی قاسمزاده ‏‏(فرزند قباد) از پیروان فرقه آتش بیگی و از اهالی روستای \"اوچ تپه\" (قوشاچای - میاندوآب) هستند. افراد مذکور در ‏پی درگیریهای مسلحانه مهرماه ۱۳۸۳ بین نیروی انتظامی و جمعی از پیروان این فرقه درمیاندوآب دستگیر و بعد از ‏محاکمه، محکوم به اعدام شدند که بعد از اعتراض آنها در حال حاضر به غیر از مهدی قاسم زاده که حکم اعدام اش ‏تایید شده بقیه به ۱۳ سال حبس و تبعید به شهرستان یزد محکوم شده اند. سه سال از این محکومیت به علت توهین به ‏دولت و رهبری می باشد.

بر اساس همین گزارش آقای یونس آقایان نیر دیگر زندانی اهل حق می باشد که بهمراه نامبردگان به سلول انفرادی ‏انتقال یافته است. ‏

‎‎بازداشت فعالان مدنی آذربایجانی در تهران‎‎

بر اساس گزارش ها، حدود ۲۰ تن در جريان مراسم افطار در منزلی در تهران در تاریخ 21 شهریور ماه بازداشت ‏شدند. در ميان بازداشت شدگان، علاوه بر چند نويسنده و روزنامه نگار آذربايجانی، سه کودک و نوجوان و همچنين چند ‏زن خانه دار نيز وجود داشتند. ‏

در طی روزهای اخیر تعدادی از این افراد آزاد گردیدند، در ميان آزاد شدگان، نام رقيه عليزاده، همسر عباس لسانی به ‏همراه سه فرزندش؛ مهدی ۸ ساله، علی ۹ ساله و سئودا ۱۵ ساله، و خانم رباب عظيمی دیده می شود؛مهندس محمد ‏عباسپور، یوسف هوشیار و شهباز ابراهیم نژاد سه بازداشتی دیگری بودند که در طی روزهای اخیر با به قید ضمانت ‏از زندان اوین آزاد گشتند. با آزادی این فعالین آذربایجانی تعداد زندانیان محبوس مربوط به این مراسم به ۹ نفر کاهش ‏یافت. پیش از این نیز شش تن از بازداشت شدگان که عموما شامل زنان و کودکان می شوند آزاد شده بودند. ‏

علیرضا صرافی(مدیر مسئول ماهنامه توقیف شده دیلماج)، اکبر آزاد (نویسنده مجله وارلیق)، حسن راشدی(نویسنده ‏مجله وارلیق)، سعید محمدی موغانلی (شاعر و روزنامه نگار)، حسن رحیمی بیات (فعال حقوق بشر)، حسین حیدری ‏‏(مدیر مسئول نشریه دانشجویی اولوس)، عباس نعیمی (فعال مدنی - عضو ‏N. G. O‏ \"اورین\" شهرستان خوی)، مهدی ‏نعیمی(شاعر ومدرس زبان ترکی در دانشگاهها)، و صیاد محمدیان، همچنان در بازداشت به سر می برند. ‏

به گفته خانواده ها نامبردگان حق تماس تلفنی با خانواده و ملاقات با وکلایشان را نداشته اند وخانواده ها از وضع آنان ‏بی اطلاع اند و نگران سلامتی عزیزانشان هستند. همچنین مسئولین ذی ربط نیز از دادن هر گونه اطلاعات در مورد ‏اتهام بازداشت شدگان به خانواده آنها خودداری می کنند. ‏

‎‎دستگيري نمايندگان‎ ‎معلمان‎‎

به گزارش کانون صنفی معلمان ایران، اكثريت اعضاي كانون صنفي معلمان ايران ( تهران )و تعداد زیادی از ‏نمايندگان تشكل‎ ‎هاي صنفي معلمان از سراسر كشور در تهران دستگیر شدند. یکی از حاضرین در جریان این ‏دستگیری گفته است:.. قرار ملاقات در خروجی‎ ‎جنوبی ایستگاه مترو دانشگاه علم و صنعت ساعت 7 صبح (مورخه ‏‏26/6/87) بود. برای بعداز ظهر روز سه‎ ‎شنبه هم نماینده ی مجلس دعوت شده بود تا در جمع مان حضور پیدا کند. ‏برای روز‎ ‎چهارشنبه نیز قرار ملاقاتی با نمایندگان مجلس تدارک دیده شده بود. صبح امروز در‎ ‎ایستگاه مترو قدم به قدم ‏نیروهای اطلاعاتی و امنیتی حضور داشتند. کمیته ی استقبال‎ ‎و گروه پشتیبانی که در صورت عدم حضور کمیته ی ‏استقبال وظیفه ی آنها را به دوش‎ ‎داشتند همگی دستگیر شده اند. موبایل اکثر بچه ها ی تهران که در مترو حضور داشته‎ ‎اند خاموش است.. موبایل بهشتی، باغانی، سوری، زینال زاده، استاد معارفی، منتجبی و سایرین خاموش است و هیچ ‏خبری از آنها نداریم. آقای فلاحی هم که به‎ ‎دنبالشان رفت به محض رسیدن موبایلش خاموش شد و جواب نمی دهد ‏وهمگی دریک مجلس‏‎ !! ‎حضور دارند. ‏

‎‎حقوق کودک‎‎

حکم اعدام نوجوانی دیگر تائید شد. ‏
حکم اعدام (قصاص) نوجوانی ۱۷ ساله که اتهام قتل را نپذیرفته از سوی دیوان عالی کشور تایید شد. ‏
این نوجوان که حسین نام دارد متهم است در ۱۸ آبان سال ۱۳۸۵ در یک نزاع، فردی را با ضربات چاقو به قتل رسانده ‏است. وی در جلسات محاکمه خود این اتهام را رد کرده و گفته است که \"ضارب اصلی شخص دیگری است. \" اما ‏قضات، دفاعیات وی را نپذیرفته و برای این نوجوان حکم قصاص صادر کرده‌اند. ‏

این حکم روز شنبه از سوی دیوان عالی کشور تائید و به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران ابلاغ شده است. شعبه ۷۱ ‏دادگاه کیفری استان تهران، شعبه‌ای است که به این پرونده رسیدگی می‌کند. حکم قصاص این نوجوان تا رسیدن به سن ‏‏۱۸ سال اجرا نخواهد شد. ‏

‎‎رحیم احمدی در آستانه اجرای حکم اعدام‎‎

رحيم احمدي که در زندان عادل آباد شيراز به سر مي برد، در سن پانزده سالگي در يک نزاع خياباني، باعث ‏کشته ‏شدن پسري به نام رضا ز. شد و در همان زمان حکم اعدام دريافت کرد. با تاييد اين حکم در ديوان عالي ‏کشور و ‏امضاي رئيس قوه قضائيه، رحيم احمدي در معرض اجراي حکم قرار گرفته است. وی ششمین نوجوان در آستانه اعدام ‏است. ‏

‎‎استمداد سلمان اکبری نوجوان محکوم به اعدام‎‎

سلمان اکبری نوجوان محکوم به اعدام در زندان مرکزی اردبیل با انتشار نامه ای مدافعان حقوق بشر رابرای نجات ‏خود استمداد طلبیده است وی در قسمتهایی از نامه خود مینویسد :‏

‏\"من سلمان اکبري، فرزند اسفنديار متولد 1363 از روستاي کوچکي در بخش رضي اردبيل به نام پورلو ميباشم و تا ‏زماني که به زندان و آگاهي و دادگاه اردبيل مرا بردند شهر را نديده بودم چه برسد زندان را، ولي حالا به اتهام جرمي ‏که مرتکب نشدم هفت سال است که از 17 سالگي در زندان اردبيل بدون اينکه بتوانم بي گناهيم را فرياد و اثبات کنم به ‏سر مي برم و از بند اطفال شروع کرده و سپس بند جوانان و حال در بند بزرگسالان مي باشم. به خاطر اينکه يک بچه ‏روستايي بودم از شرارتها، ترفند ها و حيله هاي رايج درمحيط شهر بي اطلاع بودم. و نتوانستم در برابر ضرب و شتم ‏ها و شکنجه هاي مامورين آگاهي اردبيل که مدتها من را در آنجا نگه داشتند و شکنجه روحي و رواني ميدادند و با سيم ‏و کابل و شلاق، تن و بدنم را از کف پا تا پشت گردنم سياه و کبود کرده بودند طاقت بياورم، و آنقدر پي در پي به من ‏القا کردند که قاتل تو هستي و بايد قبول کني و حتي در مواقعي که من را شکنجه نمي دادند ساير متهمين را جلوي چشم ‏من لت و پار کرده و شکنجه ميدادند تا عاقبت درمانده و عاجز نوشتم من قاتلم. \"‏

‎‎آزادی اندیشه و مذهب‎‎

مدرسه دینی \"ابوحنیفه\" از مدارس اهل سنت در شهر زابل توسط نیروهای دولتی تخریب شد. ‏

این مدرسه با ۶۰۰ طلبه دومین مدرسه شورای هماهنگی مدارس اهل‌سنت سیستان و بلوچستان بود و از ۱۷سال پیش‎ ‎‎طی قراردادی بین مولوی محمد گل و مولوی عبدالحمید مدیر ‏دارالعلوم زاهدان، رسماً به عنوان یکی از شعبه‌ های ‏حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان فعالیت می کرد. ‏

مقام های رسمی درباره علت تخریب این مدرسه تاکنون توضیحی نداده اند اما گفته می شود سال گذشته پس از ‏درگذشت مولوی محمد گل، بر سر ارثیه او میان فرزندانش اختلاف افتاد که سرانجام با دخالت نیروهای دولتی مدرسه ‏تخریب و زمین آن در اختیار ورثه قرار گرفت. ‏

کلاس های درس طلاب مدرسه ابوحنیفه از سال گذشته تا روز ششم شهریور که به طور کامل تخریب شد، به طور ‏موقت درخانه‌های قدیمی وقفی - که در اختیار مدرسه ابوحنیف اهل سنت گذاشته ‏شده بود- تشکیل می شد و طلبه ها از ‏این خانه ها و کانکس های اطراف آن استفاده می کردند. ‏

امام جمعه اهل سنت زاهدان با ابراز تاسف گفته: \"چند شب پیش نیروهای بسیار زیادی از زاهدان و زابل منطقه را ‏محاصره کرده و مدرسه را به همراه خانه‌های وقف شده و اماکن محل سکونت طلاب آنجا را به ویرانه ‌ای تبدیل ‏کردند. جای تاسف و حسرت است که برای کتاب و قرآن نیز احترام قایل نشدند. \" ‏

مولوی عبدالحمید همچنین گفته: \"من با یکی از مسئولان صحبت می‌کردم به وی گفتم شما ما را در اداره کشور و ‏استان سهیم نکردید، در نیروهای مسلح ما را پاکسازی کردید، اما آزادی دینی را از ما نگیرید، سربازان و دانشجویان ‏ما را وادار نکنید که سه وقت نماز بخوانند، زیرا به اعتقاد ما نماز آنها در پنج وقت واجب است، حتی امام راحل نیز ‏می ‌فرمایند اولی ‌تر این است که نماز پنج وقت خوانده شود. \" ‏

دولت ایران همواره گفته است که در جهت وحدت ميان شيعه و سنی گام برداشته و درسياستگذاريهای خود تفاوتی ‏ميان اين دو فرقه عمده اسلامی قائل نيست. قانون اساسی جمهوری اسلامی با اينکه مذهب رسمی ايران را شيعه ‏دوازده امامی تعيين کرده، جز در مورد رئيس جمهور، محدوديت ديگری برای مشارکت اهل سنت در اداره کشور در ‏نظر نگرفته و حتی در اصل دوازدهم خود تصريح کرده که در هر منطقه ای كه اهل سنت اكثريت داشته باشند، ‏مقررات محلی در حدود اختيارات شوراها طبق مذهب اهل سنت وضع می شود. ‏

هيچ آمار رسمی و دقيقی از اينکه چه ميزان از جمعيت ايران را اهل سنت تشکيل تشکيل می دهند تاکنون منتشر نشده ‏اما برآوردها حاکی از اين است که حدود ده درصد از جمعيت کشور را سنی هایی که عمدتاً پيرو يکی از دو مذهب ‏حنفی (در شرق) و شافعی (در غرب) هستند تشکيل می دهند. ‏

تقريباً همه بلوچها و ترکمنها در شرق و شمال شرق ايران و جمعيت عمده ای از کردها، تالشی ها و بخشی از ‏خراسانيها، سيستانيها، لارستانيها و ساحل نشينان جنوب ايران را اهل سنت تشکيل می دهند و به دليل اينکه به ‏صورت متمرکز زندگی می کنند اغلب آنها در مناطق سکونت خود دارای اکثريتند. ‏

مهمترين موارد برخورد با علما و مبلغان اهل سنت در طي ماههاي اخير عبارت است از:

‏- دستگيري وشکنجه امام جماعت يکي از مساجد سنندج به نام ماموستا ايوب گنجي
‏- دستگيري اسد وفائي مبلغ مذهبي در تهران
‏- دستگيري يحيي سهرابزهي مبلغ مذهبي در زاهدان
‏- دستگيري نوراحمد کهرازي مبلغ مذهبي
‏- دستگيري دوازده مبلغ مذهبي در کرج و انتقال آنان به زندان رجايي شهر
‏- دستگيري مولوي احمدناروئي از علماي برجسته اهل سنت
‏- دستگيري مولوي خيرشاهي از علماي اهل سنت
‏- دستگيري دو مبلغ مذهبي ترکمن در منطقه آق قلا استان گلستان
‏- ضرب و شتم، دستگيري و برخورد با بيش از 200 طلبه و مدرس اهل سنت در روستاي عظيم آباد زابل و همچنين ‏تخريب ساختمانهاي آنان
‏- اعدام دو روحاني اهل سنت با نامهاي مولوي عبدالقدوس ملازهي و مولوي محمد يوسف سهرابي در زندان مرکزي ‏زاهدان

همچنین پیرو تخریب مدرسه مذکور و بالاگرفتن اعتراضات اجتماعی در طی روزهای گذشته افراد ذیل بازداشت ‏گردیدند :‏

‏1-‏ نورمحمد شه بخش ‏
‏2-‏ عبدالرحمن شه بخش
‏3-‏ عبدالکريم شه بخش
‏4-‏ عزيزالله نارويي
‏5-‏ عبدالقادر نارويي
‏6-‏ محمد حسین خلیلی (مدیر موسسه فرهنگی خلیلی)‏
‏7-‏ محمد رضا رخشانی (معاونت موسسه فرهنگی خلیلی)‏
‏8-‏ مولوي يوسف اسماعيل زهي (داماد مولوی عبدالحمید امام جمعه زاهدان)‏
‏9-‏ محمد عمر بلوچ
‏10-‏ محمودگله بچه ‏
‏11-‏ محمد علي گله بچه

‎‎وضعیت وخیم آیت الله بروجردی در زندان‎‎

در هفته گذشته دکتر حسام فیروزی پزشک آیت الله بروجردی اقدام به انتشار گزارشی نمود که در آن ضمن برشمردن ‏مواردی از وضعیت وخیم جسمی ایشان از آیت الله شاهرودی ریاست قوه قضائیه تقاضای مرخصی استعلاجی ایشان ‏شده است. در این گزارش آمده:‏

آقاي بروجردي مدت دو سال است كه در زندان اوين بسر مي برد. حدود 10 سال است كه از تنگي نفس كه اخيرا بسيار ‏شديد و غير قابل تحمل شده رنج مي برند و به دليل بيماري قلبي، دچار دردهاي قفسه سينه هستند كه هشداري است ‏بسيار خطرناك كه نشان از گرفتگي عروق قلبي دارد و از اورژانس هاي پزشكي محسوب مي شود و جانشان را بشدت ‏تهديد مي كند.

ايشان همچنين كليه هاي سنگ ساز دارند كه از درد حاصل بسيار رنج مي برند و همين دردهاي حاد كليوي خطر ايست ‏قلبي را دو چندان مي كند.

مشكلات بينايي حاصل از كاتاراكت ( آّ‌ب مرواريد ) باعث شده بيش از 80 درصد بيناييشان را از دست بدهند.

ضعف شديد جسمي بر وي مستولي گشته و باعث شده كه تعادل خود را دائما از دست بدهد همچنين لرزش دستها كه مي ‏تواند ناشي از ضعف جسماني يا رواني باشد.


لازم به ذكر است كه كاهش شديد وزن بالغ بر 40 كيلو گرم نشانه وضعيت وخيم جسمي مي باشد.

دردهاي استخواني شديد و درد كمر بشدت آزارشان مي دهد و اين گونه دردها نيازمند پي گيري پزشكي هستند.

همچنین صبح روز دوشنبه 25 شهريور 1378 آقای سيد حسين کاظميني بروجردي، بدون اطلاع قبلي توسط مامورين ‏امنيتي از زندان اوين به سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي برده شد. و در حضور مامورين اطلاعات و دادگاه ‏ويژه و جمعي از خبرنگاران روزنامه هاي دولتي از جمله روزنامه جام جم مصاحبه اي با ايشان صورت گرفت ولي ‏ايشان حاضر نشد که پاسخهاي ديکته شده و فرمايشي را بگويند و درعوض حقايق مهمي را در رابطه با شکنجه هاي ‏خود و يارانش در بندهاي مخوف اوين فاش نمودند و ضمنا ايشان سخناني را در راستاي اعتقادات خود مبني بر جدايي ‏دين از سياست، لغو مجازاتهاي اسلامي و برقراري يک رفراندوم آزاد و سياستهاي حاکميت را به نقد کشاندند.

‎‎فرزند کشیش اعدام شده در بازداشت‎‎

از وضعیت \"رامتین سودمند\" فرزند کشیش اعدام شده \"حسین سودمند \" كه از سوی وزارت اطلاعات مشهد فراخوانده ‏و سپس دستگیر شده بود، با گذشت ۱6 روز هنوز خبری نیست و هيچ اتهامي از سوي مقامات وزارت اطلاعات اعلام ‏نشده و او همچنان بدون هيچ دليل مشخصی در بازداشت به سر مي برد. ‏

يك هفته، قبل از دستگيري رامتين سودمند نوجوان مسيحي ديگري نيز به نام \"ايمان رشيدي\" توسط وزارت اطلاعات ‏مشهد دستگير شده بود كه تا كنون هيچ اطلاعي از او نیزدر دست نيست. ‏
لازم به توضیح است كه پدر \"رامتین سودمند\" زنده یاد ‏‎\"‎كشيش حسين سودمند\" تنها فردي است كه رسماً از سوی ‏مقامات قضایی حکومت جمهوری اسلامی ایران به ‌خاطر عدم انکار ایمان مسیحی‌ خود محكوم و درسوم دسامبر سال ‏‏۱۹۹۰ درزندان مشهد اعدام گردید. ‏

‎‎حكم \"ارتداد\" برای دو هموطن مسیحی‎‎

دو تن از هموطنان مسیحی بنام های \"محمود متین آزاد\" ۵۳ ساله و \"آرش بصیرت\" ۴۰ ساله در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ‏سالجاری در \"پارك باغ رویا شیراز\" توسط تعدادی از مامورین اطلاعات بازداشت شدند. محمود متین و آرش بندری ‏پس از دستگیری تا مدتها در بازداشتگاه موقت زندان اطلاعات (معروف به پلاك ۱۰۰) واقع درخیابان سپاه - میدان ‏ارتش در مرکزشهر شیراز، در سلول های انفرادی بسر بردند. ‏

طبق گزارش پرونده بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شیراز و طی گزارش منتشره از سوی اداره كل اطلاعات ‏استان فارس، برای آقایان ۱- محمود متین آزاد ۲‏‎- ‎آرش بصیرت ؛ و بر اساس تحقیقات و استناد به ماده ۲۱۴ قانون آئین ‏دادرسی كیفری دادگاههای عمومی و انقلاب، و مسائل ۱ و ۹ مبحث \"ارتداد\" كتاب \"تحریرالوسیله\" امام خمینی قرار ‏‏\"مجرمیت \" و تقاضای كیفر\" ارتداد\" برای متهمین صادر و اعلام گردید. ‏

از دیگر موارد اتهامی این دو هموطن مسیحی\"‏‎ ‎تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، تشویش اذهان عمومی، و نشر ‏اكاذیب، اهانت به مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری و مسئولین نظام\" بوده است. ‏‎

شایان ذكر است بر اساس فقه اسلامی، خروج از دين\" اسلام\" در حکم ارتداد بوده و به گفته فقها، خون فردی که از ‏اسلام خارج شود، \"مباح\" است. اگر چه در قوانين جزائی ايران بطور رسمی تا کنون ماده ای مشخص و اختصاصی ‏در مورد ارتداد وجود ندارد اما دادگاه ها در صدور حکم اعدام تنها براساس احکام شرعی و متون فقهی استناد می كنند. ‏‎

طبق اصل ۱۶۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی تصريح شده است:\"قاضی‏ موظف‏ است‏ کوشش‏ کند حکم‏ هر دعوا را ‏در قوانين‏ مدونه‏ بيابد و اگر نيابد با استناد به‏ منابع معتبر اسلامی يا \"فتواهای\" ‏ معتبر، حکم‏ قضيه‏ را صادر نمايد. \"‏

Powered by Blogger

Subscribe to
Posts [Atom]